Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_60


بعد کمی صحبتو خش بش کردن
گوشیو قطع کردمو گوشه ای گذاشتم
درسته خیلی مهربون بودن ولی ذهنشون حتی از منم باز تر بود!
اصلا بهش نمیومد 48 سالش باشه!
توی همین افکار بودم که
با فکر اینکه از نوبت لـیز/رم چقدر گذشته جیغی کشیدم!
بعد از ازدواجم به کلی همه چیز رو فراموش کرده بودم!
شماره وونا رو گرفتم

_جانم لیلی
+وایییی وونا
_باز چه گلی کاشتی!
+وونااا به کلی نوبت لــیـز/رم رو فراموش کرده بودم الان یادم میاد!!! حتما میرفتم!
_از دست تو دختر حالا میگی چیکار کنیم؟ امروز بریم؟ امروز چند شنبس؟
+یک شنبه
_خب بازه امروز  بریم چطوره؟
+ باشه بزار یه زنگ به جونگکوک بزنم ببینم چی میگه.
نوبت گیرم میاد وونا؟
_ اره بابا نگران نباش
منم به یونگی یه زنگ بزنم
+باشه

گوشیو قطع کردم و «توله منو» گرفتم.
بعد از چند بوق جواب داد

_لیلی کار دارم خودم بهت زنگ میزنم

گوشیو قطع کرد
پوف کلافه ای کشیدم ومنتظر بودم زنگ بزنه.
بعد از چند دقیقه صدای گوشیم بلند شد زودی جواب دادم

_لیلی کاری داشتی
+جونگکوک
_بله
+میخوام با وونا برم بیرون مشکلی که نداری؟
_کجا میخای بری ؟
+بریم یسری چیز میز لازم دارم بخرم!
_خودم که اومدم با خودم میریم بخر

صدامو نازک کردمو با عشوه گفتم

+لطفااا بهم اجاره بده تا قبل 7و نیم برمیگردیم.

هوفف کلافه ای کشیدو لب زد

_خیلیه خب ولی مراقب خودت باش
یادت نره تا قبل هفتو نیم خونه باشی
نبودی من میدونم وتو.
+ باشه توله خدافظ
_چیچی؟ تول...

بهش اجازه ندادم ادامه حرفشو بزنه و تماسو قطع کردم
لبخند پیروز مندانه ای زدم و برای وونا پیام فرستادم

+ جونگکوک راضی شد

بعد چند ثانیه صدای  پیامش بلند شد

_ عالیه منم الان اماده میشم.. میای خونمون یا من بیام؟
+نه عشقم خودم میام ساعت 2 خونتونم
_باشه.. دیر نکنیا

۱۰۵ لایک
دیدگاه ها (۲۹)

#Gentlemans_husband#part_61ساعت 1 بود و باید زودی اماده میشد...

#Gentlemans_husband#part_62_خب خب لیلی این اخرین جلست بود دی...

#Gentlemans_husband#part_59_نکن عــ/وضی نکن! _چطوری اقای رئی...

#Gentlemans_husband#part_58با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار...

black flower(p,185)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_265_سلام  به رستوران (...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_272گوشیو کنار گذاشتم و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط