#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_265


_سلام  به رستوران (...)  خیلی خوش امدید لطفا سفارشتون رو بدین!

هردو لبخندی بهش زدیم و همونطور که گفته بودم لازانیا سفارش دادم و لیسا هم به تقلید از من لازانیا سفارش داد
تا رسیدن سفارشامون کمی گپ زدیم
با رسیدن سفارشا شروع کردیم به خوردن غذامون
بین غذا خوردن لیسا ازم پرسید

_خب لیلی چند وقته ازدواج کردی؟

چون میترسیدم خبر ازدواج جونگکوک رو شنیدع باشه
به دروغ جواب دادم..

+حدود دو سه ماهی میشه
_پس خیلی وقت نیست
+نه همین تازگیا بود
_بسلامتی گلم خوشبخت بشی و خوشبحال اون مرد خوشبخت.

لبخندی زدم

+خجالتم نده دیگه..
_ هرچی ازت دیدمو گفتم

تا اخر غذا صحبت کردیم و اخر سر رفتیم واسه حساب کردن
دست بردم سمت کیفم تا کارتو بردارم ولی لیسا زودتر دراورد
بهش اجازه ندادم و با کارت خودم حساب کردم
لیسا حسابی دعوام کردو غر زد که چرا تو حساب کردی؟
دم در رستوران ایستادیم

_چرا ایستادی؟ بیا میرسونمت
+نه عشقم من دیگه خودم میرم نیاز نیست تو توی زحمت بیوفتی
امروز حسابی توی زحمت افتادی.. ببخشید
_چی چیو خودت میری تنهایی؟ بیاخودم میرسونمت هیچ زحمتی نیست
+نه فداتشم میگم شوهرم بیاد دنبالم چون قراره از اون طرف بریم جایی
_مطمئن؟
+ مطمئن
_باشه پس  مراقب خودت باش، راستی یه شماره‌ای چیزی از خودت بهم نمیدی؟

منم که از خدا خواسته منتظر بودم اینو ازم بخاد شمارمو بهش دادم
بـ..غلش کردمو باهاش خدافظی کردم
وقتی مطمئن شدم رفته گوشیو دراوردم و به جونگکوک زنگ زدم

_بله؟
+بیاین دنبالم
_باشه

گوشیو قطع کردم و منتظر موندم
یه یک دقیقه نکشید که اومدن
ماشین جلوم پارک شد
رفتمو صندلی عقب نشستم
هردوشون کنجکاو بهم زل زدن

+اینجوری نگام نکنید دیگه راه بیوفتین توضیح میدم

هردو سری تکون دادنو باشه ای گفتن
معلوم بود نامجون دل تو دلش نیست تا حرفامو بشنوه..
وقتی یکم رانندگی کردن نامجون رو بهم گفت

_ د زن داداش بگو دیگه

230 لایک
دیدگاه ها (۵)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_266چشم غره ای نثارش کر...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_264+بله؟ _لیلی کجایی؟ ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_263در ضمن فهمیدم توی ا...

Blackpinkfictions ۲۴ پارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط