#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_255
مثل اینکه داشت چند نوع روش اموزش رو برای رشتش میخوندو من الکی به این پسر پاک شک کرده بودم.
لپتابو دستش دادم
_داداش چی درباره من فکر کردی؟
اگه بخوام از این کارا انجام بدم حداقل درو میبندم!!
دستمو بالا بردم و یکی محکم کوبیدم روی بازوش
+ بلند بریم بیرون یه حال هوایی عوض کنیم
_منو تو تنها؟
+نه بلند شو لیلی جانهم هست
این پسر علاقه زیادی به عصبی کردن من داشت ولی با این حال حتی یه تار مو ازش کم میشد دنیام زیر رو میشد
با خنده باشه ای گفتو از روی تخت بلند شد
از اتاقش زدم بیرون
مامان رو دیدم
سمتش رفتمو اروم روی چشمشو بو//سیدم
اونم متقابل بو/سه ای روی چونم کاشت
_کجا میخوای بری مادر؟
+با نامجون و لیلی میریم بیرون یه دوری بزنیم دلمون پوسید توی این خونه
_مواظب خودتون باشین نزار لیلی ازت دور بشه مشکلی پیش بیاد
+چشم نگران نباش مامان خانوم
با اینکه سنش داشت بالا تر میرفت ولی هروز جوون ترو جوون تر میشد
اخلاقش به هیچ وضع قدیمی و کلیشه ای نبودو این علاقم رو نسبت بهش ده برابر میکرد
از خونه زدم بیرون سمت ماشینم رفتم
این چند وقت بهش رسیدگی نکرده بودم برای همین خیلی کثیف شده بود
از لوکا خواستم تا ما میریم میایم بشورتش
نمیدونم چرا چند وقته از سلین خبری نیست!
سوئیچ ماشین بابارو گرفتمو قرار شد با ماشین بابا بریم
توی ماشین نشستم
چند مین بعد نامجون و لیلی اومدن
نامجون قرار شد عقب بشینه ولی لیلی قبول نکردو خودش رفت عقب نشست
ماشین روشن کردم و روندم توی مرکز شهر
قرار شد یا کافه خوب پیدا کنیم، بعد خوردن قهوه بریم واسه خوردن ناهار
بعد نیم ساعت رانندگی جلوی کافه مورد نظر نگه داشتمو همراه نامجون و لیلی راه افتادیم
وارد کافه شدیم
روی میزی نشستیمو سه تا قهوه همراه با سه تا کیک شکلاتی خیـ.س سفارش دادیم
فضای کافه حسابی خوب بودو میچسبید برای نشستن داخلش
کمی دود مصنوعی فضا رو گرفته بودو اهنگ ملایمی هم پخش شد
ده مین بعد سفارش هامون رسیدن
لیلی کمی قهوه اش رو مزه مزه کردو گفت
225 لایک
#season_Third
#part_255
مثل اینکه داشت چند نوع روش اموزش رو برای رشتش میخوندو من الکی به این پسر پاک شک کرده بودم.
لپتابو دستش دادم
_داداش چی درباره من فکر کردی؟
اگه بخوام از این کارا انجام بدم حداقل درو میبندم!!
دستمو بالا بردم و یکی محکم کوبیدم روی بازوش
+ بلند بریم بیرون یه حال هوایی عوض کنیم
_منو تو تنها؟
+نه بلند شو لیلی جانهم هست
این پسر علاقه زیادی به عصبی کردن من داشت ولی با این حال حتی یه تار مو ازش کم میشد دنیام زیر رو میشد
با خنده باشه ای گفتو از روی تخت بلند شد
از اتاقش زدم بیرون
مامان رو دیدم
سمتش رفتمو اروم روی چشمشو بو//سیدم
اونم متقابل بو/سه ای روی چونم کاشت
_کجا میخوای بری مادر؟
+با نامجون و لیلی میریم بیرون یه دوری بزنیم دلمون پوسید توی این خونه
_مواظب خودتون باشین نزار لیلی ازت دور بشه مشکلی پیش بیاد
+چشم نگران نباش مامان خانوم
با اینکه سنش داشت بالا تر میرفت ولی هروز جوون ترو جوون تر میشد
اخلاقش به هیچ وضع قدیمی و کلیشه ای نبودو این علاقم رو نسبت بهش ده برابر میکرد
از خونه زدم بیرون سمت ماشینم رفتم
این چند وقت بهش رسیدگی نکرده بودم برای همین خیلی کثیف شده بود
از لوکا خواستم تا ما میریم میایم بشورتش
نمیدونم چرا چند وقته از سلین خبری نیست!
سوئیچ ماشین بابارو گرفتمو قرار شد با ماشین بابا بریم
توی ماشین نشستم
چند مین بعد نامجون و لیلی اومدن
نامجون قرار شد عقب بشینه ولی لیلی قبول نکردو خودش رفت عقب نشست
ماشین روشن کردم و روندم توی مرکز شهر
قرار شد یا کافه خوب پیدا کنیم، بعد خوردن قهوه بریم واسه خوردن ناهار
بعد نیم ساعت رانندگی جلوی کافه مورد نظر نگه داشتمو همراه نامجون و لیلی راه افتادیم
وارد کافه شدیم
روی میزی نشستیمو سه تا قهوه همراه با سه تا کیک شکلاتی خیـ.س سفارش دادیم
فضای کافه حسابی خوب بودو میچسبید برای نشستن داخلش
کمی دود مصنوعی فضا رو گرفته بودو اهنگ ملایمی هم پخش شد
ده مین بعد سفارش هامون رسیدن
لیلی کمی قهوه اش رو مزه مزه کردو گفت
225 لایک
- ۱۷.۶k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط