#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_219
+لباسام چی؟
_بیا بیرون بابا کی حواسش به لباس توعه؟ همچین بد هم نیست
+نه، نه آبروم میره!
_اوکی یه کت بلند صندلی عقب هست بردار بپوش
متعجب نگاهش کردم
+ اوه خب اوکی
_زود باش که خیلی گرسنمه
باشه ای گفتم و بعد گشتن فراوان زیر صندلی پیداش کردم
بیخیال افکار چرت پرتم کت رو پوشیدم و از ماشین پیاده شدم
وقتی پیاده شدم حرکت کردیم سمت رستوران
روی یکی از میزا نشستیم و چیزی سفارش دادیم
بعد حدود بیست دقیقه گارسون سفارش هارو اورد
شروع کردیم به خوردن
واقعا نامجون یکی از من بدتر بود.. بی تعارف کل غذا رو خورد
بعد از غذا رستوران رو ترک کردیم و سوار ماشین شدیم
از نامجون تشکری کردم برای اون بستنی خوشمزه و این ناهار به شدت دلنشین..
چند دقیقه ای توی سکوت توی ماشین نشستیم
نامجون از ماشین پیاده شدو گوشیش از جیبش دراورد
کنار گوشی یه سیـ.گارم دراوردو شروع کرد به کشیدن... سیـ.گار میکشید و من نمیدونستم؟
کمی با گوشی حرف زد و من نمیدونم چرا حس کردم جونگکوکه!؟
با تموم شدن سـ.یگارش توی ماشین نشستو سمت خونه حرکت کرد
+چند وقته سیـ.گار میکشی؟
_از وقتی لیسا رفته... وابسته شدم این اواخر که برگشتم کره کمترش کردم ولی ترک نه
+توصیه میکنم دیگه نکش
_ هعییی چی بگم ساعت چنده؟
نگاهی به گوشیم انداختم
+ساعت چهار... چه زود میگذره
_خب محکم بشین بریم خونه
باشه ای گفتم و کمربندمو بستم
اینبار بر خلاف دفعات قبل سرعت پایین بودو هیچ عجله ای نداشت
تا رسیدن به خونه چهل مین طول کشید.
نامجون قرار شد ماشین رو پارک کنه و بیاد و منم جلو تر برم
خونه خیلی خلوت بود
شرط میبندم درحال درست کردن شامن
200 لایک
#Season_two
#part_219
+لباسام چی؟
_بیا بیرون بابا کی حواسش به لباس توعه؟ همچین بد هم نیست
+نه، نه آبروم میره!
_اوکی یه کت بلند صندلی عقب هست بردار بپوش
متعجب نگاهش کردم
+ اوه خب اوکی
_زود باش که خیلی گرسنمه
باشه ای گفتم و بعد گشتن فراوان زیر صندلی پیداش کردم
بیخیال افکار چرت پرتم کت رو پوشیدم و از ماشین پیاده شدم
وقتی پیاده شدم حرکت کردیم سمت رستوران
روی یکی از میزا نشستیم و چیزی سفارش دادیم
بعد حدود بیست دقیقه گارسون سفارش هارو اورد
شروع کردیم به خوردن
واقعا نامجون یکی از من بدتر بود.. بی تعارف کل غذا رو خورد
بعد از غذا رستوران رو ترک کردیم و سوار ماشین شدیم
از نامجون تشکری کردم برای اون بستنی خوشمزه و این ناهار به شدت دلنشین..
چند دقیقه ای توی سکوت توی ماشین نشستیم
نامجون از ماشین پیاده شدو گوشیش از جیبش دراورد
کنار گوشی یه سیـ.گارم دراوردو شروع کرد به کشیدن... سیـ.گار میکشید و من نمیدونستم؟
کمی با گوشی حرف زد و من نمیدونم چرا حس کردم جونگکوکه!؟
با تموم شدن سـ.یگارش توی ماشین نشستو سمت خونه حرکت کرد
+چند وقته سیـ.گار میکشی؟
_از وقتی لیسا رفته... وابسته شدم این اواخر که برگشتم کره کمترش کردم ولی ترک نه
+توصیه میکنم دیگه نکش
_ هعییی چی بگم ساعت چنده؟
نگاهی به گوشیم انداختم
+ساعت چهار... چه زود میگذره
_خب محکم بشین بریم خونه
باشه ای گفتم و کمربندمو بستم
اینبار بر خلاف دفعات قبل سرعت پایین بودو هیچ عجله ای نداشت
تا رسیدن به خونه چهل مین طول کشید.
نامجون قرار شد ماشین رو پارک کنه و بیاد و منم جلو تر برم
خونه خیلی خلوت بود
شرط میبندم درحال درست کردن شامن
200 لایک
- ۱۸.۱k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط