#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_254


+چیزی نیست نگران نباش..میدونم درک میکنی که پدرت قطعا عذاب وجدان داره که نتونست درست ازت محافظت کنه
میدونی که اون اتفاق تقصیر پدرت نبوده
بنابرین سعی کن بهش بفهمونی تقصیری نداشته تا اروم شه
_یعنی واقعا مشکلی پیش نیومده؟
+نه چیزی نیست

ولی ته دل خودم خالی بود
چرا رفتار پدرش اینجوری شده بود؟
باید میفهمیدم
کم کم بقیه هم بهمون اضافه شدنو دور هم جمع شدیم
رو به پدر لیلی گفتم

+اقای کیم پرونده ساختی که اورده بودین شرکت رو دادم همکارم تکمیل کنه
_دستت در د نکنه پسرم ببخشید ترو درگیرش کردم
ولی یکم دشوار بود ساختن این خونه خواستم پیش یه ادم مطمئن باشه!
+نه خواهش میکنم این چه حرفیه

کمی باهاشون صحبت کردیم و در اخر با جمله اینکه میخوام استراحت کنم وارد اتاق شدم
حوصلم به شدت سر رفته بودو دلم یه تنوع میخاست
یهترین ایده این بود برم بیرونو یه دوری بزنم

گوشیمو برداشتم و به لیلی پیام دادم.

+بیا بالا

پنج دقیقه ای گذشت که لیلی وارد اتاق شد

_بله؟

روی تخت نشستم

+نظرت چیه بریم بیرون ؟
_ الان نه
+یه امروز بیا بریم حوصلم سر رفت توی این چهار دیواری
_باشه اگه اینطوری میخوای مخالفتی نمیکنم.. کدوم چهار دیواری؟  خودش یه قصریه برا خودش

چشمامو توی حدقه چرخودم و سمت کمد رفتم
هوا سرد بود بنابرین یه پیرهن پشمی کرم رنگ همراه با یه پافر مشکی پوشیدم
شلوار مشکیه ساده ای هم پوشیدم
در اخر موهامو حالت دادم و عطریم زدمو از اتاق خارج شدم
سمت اتاق نامجون رفتم
از وقتی اومده بود باهاش بیرون نرفته بودم
چند تقه زدم و وارد شدم
دیدم روی تخته و لپتاب دستشه و خیلی عمیق به صحفه لپتاب خیره شده
اخم غلیظی کردمو سریع سمتش رفتم و لپتابو ازش گرفتم

225 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_255مثل اینکه داشت چند ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_256_تاحالا کافه ای به ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_253متقابل لبخندی زدم ص...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_252_لطفاً بسه!!! نزار ...

پارت ۵

#Gentlemans_husband#The_End_of_season_two#part_240بهم نگاهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط