رمان ( عمارت ارباب )
part 5
دستی رو شونم نشست برگشتم و نگاهی به پشت سرم کردم که اجوما بود...
اجوما: ات چرا داد میزنی
× کارام تموم شد برم استراحت کنم ...
اجوما: نه
× چیییی
اجوما: بیا این شراب و سیگارو بگیر ببر برای ارباب
× من نمیبرم
اجوما: ات نکنه میخوای تنبیه شی
× من ...
اجوما : سریع ( با حالت جدی)
× باش
×ولی اتاقش ...
اجوما؛ راهرو سمت راست اتاق آخری
× باش
× شراب و سیگار رو از دست اجوما گرفتم و راهی اتاق ارباب شدم
× خوب فقدر شراب رو میدم و تمام
× تقه ای به در زدم وقتی اجازه ورود داد وارد شدم که با اتاقی بزرگ و با تم مشکی و کلی مشروب و .... داشت مواجه شدم که با صداش به خودمم اومدم
_ نگاه چی میکنی
× ههه ببخشید ارباب ... بفرماید اینارو اجوم...
_ برو بیرون
× چشم...
_ گمشو
× بدون توجهش سریع از اتاق زدم بیرون این دیگه چه آدمیه یکم انصاف نداره باورم نمیشه اههه خدااااا به سمت اشپز خونه شدم و نگاهی به اجوما کردم و شروع کردم به اعتراض
× منننن دیگه چیزی برای ارباب نمیبرم بهش شراب هارو دادم میگه گمشو بیرون پسره.....
_ پسره چی
× همینکه خواستم ادامه حرفم رو بگم صدایی شنیدم سریع برگشتم که با ارباب مواجه شدم از خجالت داشتم آب میشدم سرمو انداختم پایین خاک بر سرم یعنی تمام حرفامو شنیددددد اییی واییی
_ تنبه تو سر جاشه
× ببخشید...
_ اجوما.
اجوما: بله ارباب
_ تمام ندیمه هارو جمع کن باهاشون کار دارم
× اجوما تمام ندیمه هارو صدا کرد و به صف ایستاده بودن همه آخرین نفر من بودم که ایستادم و ارباب شروع کرد به حرف زدن ولی چیزی که نباید میشنیدم رو شنیدم و.....
ادامه دارد 🌃
بنظرتون چی به ندیمه ها گفته حمایت یادتون نره تنکیو بای 💌
دستی رو شونم نشست برگشتم و نگاهی به پشت سرم کردم که اجوما بود...
اجوما: ات چرا داد میزنی
× کارام تموم شد برم استراحت کنم ...
اجوما: نه
× چیییی
اجوما: بیا این شراب و سیگارو بگیر ببر برای ارباب
× من نمیبرم
اجوما: ات نکنه میخوای تنبیه شی
× من ...
اجوما : سریع ( با حالت جدی)
× باش
×ولی اتاقش ...
اجوما؛ راهرو سمت راست اتاق آخری
× باش
× شراب و سیگار رو از دست اجوما گرفتم و راهی اتاق ارباب شدم
× خوب فقدر شراب رو میدم و تمام
× تقه ای به در زدم وقتی اجازه ورود داد وارد شدم که با اتاقی بزرگ و با تم مشکی و کلی مشروب و .... داشت مواجه شدم که با صداش به خودمم اومدم
_ نگاه چی میکنی
× ههه ببخشید ارباب ... بفرماید اینارو اجوم...
_ برو بیرون
× چشم...
_ گمشو
× بدون توجهش سریع از اتاق زدم بیرون این دیگه چه آدمیه یکم انصاف نداره باورم نمیشه اههه خدااااا به سمت اشپز خونه شدم و نگاهی به اجوما کردم و شروع کردم به اعتراض
× منننن دیگه چیزی برای ارباب نمیبرم بهش شراب هارو دادم میگه گمشو بیرون پسره.....
_ پسره چی
× همینکه خواستم ادامه حرفم رو بگم صدایی شنیدم سریع برگشتم که با ارباب مواجه شدم از خجالت داشتم آب میشدم سرمو انداختم پایین خاک بر سرم یعنی تمام حرفامو شنیددددد اییی واییی
_ تنبه تو سر جاشه
× ببخشید...
_ اجوما.
اجوما: بله ارباب
_ تمام ندیمه هارو جمع کن باهاشون کار دارم
× اجوما تمام ندیمه هارو صدا کرد و به صف ایستاده بودن همه آخرین نفر من بودم که ایستادم و ارباب شروع کرد به حرف زدن ولی چیزی که نباید میشنیدم رو شنیدم و.....
ادامه دارد 🌃
بنظرتون چی به ندیمه ها گفته حمایت یادتون نره تنکیو بای 💌
- ۲۴.۱k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط