Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_151



باهم حرف میزدنو میخندیدن
دست جونگکوک روی شونم نشستو منو به خودش چسبوند
و اروم توی گوشم پچ زد

_این لباستو درست کن همه جات معلومه(عصبی)

سریع به خودم اومدم سرمو سمتش چرخوندم
همینکه سرمو چرخوندن ندونسته لبـ/ام رو لبـ/اش قرار گرفت

هردو توی بهت بودیم و حرکتی نمیکردیم

نامجون یهو گفت

_اوه  داداش بقیشو بزار برای امشب

به خودم اومد و سرمو عقب کشیدم و لباسمو درست کردم
از خجالتم حتی نمیتونستم سر بلند کنم.

اینبار تهیونگ گفت

_جونگکوک خاک تو سرت

جونگکوک تو گلو خندید

_چیه نمیتونم زنمو ببو/سم؟

ضربان قلبم رفت رو هزار
هربار جونگکوک یجوری به بقیه میفهموند زنشم ذوق مـ..رگ میشدم.

جیمین تک خنده ای کرد

_نه اشکالی نداره

جونگکوک بیشتر ت/نمو به خودش چسبوند

_دلبری میکنه دیگه

همه زدن زیر خنده و چهرشونو یه حالت چندش نشون دادن
اه اه چشونه اینا، زوج ندیدن؟
حدود ده دقیقه ای گذشت
قرار شد بریم پایین
همه رفته بودنو فقط منو جونگکوک مونده بودیم توی اتاق.

همینکه خواستم بیرون برم درو بست برگشت سمتم
با چشمای گرد شده نگاش کردم

_ تقصیر خودته دلبری میکنی

یا اکثر پشمانم
من کی دلبری کردم که یادم نمیاد؟؟

+من غلط بکنم... کِی کردم؟

اروم سمتم اومدو موهایی که توی صورتم بودو زد پشت گوشم

_با همه کارت داری دلبری میکنی
+نه به جون خو..

با فرود اومدن لـ/باش رو لـ/بم حرفم توی دهنم ماسید
نمیب/وسید
بی حرکت بود..
سریع کنارش زدم و سمت در رفتم
که مچ دستمو اسیر دستاش کرد

175 لایک
دیدگاه ها (۷)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_152رو بهش ترسیده لب زدم+...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_153وونا متقابل لبخندی زد...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_150+ وونا مگه خانواده یو...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_149_ببین دختر... منو جون...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_211تکونش دادمو اروم زمزم...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_251اروم خودمو بهش نزدی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_197با حس خیلی خوبی از خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط