#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_153
وونا متقابل لبخندی زدو گفت
+منم خیلی خوشبختم خاله جان
یکم توی اشپزخونه موندیم و تصمیم گرفتیم بریم پیش دخترا
وارد حال شدیم
همونجا نشسته بودن.
چنتا دیگه هم بهشون اضافه شده بود
جین،جیهوپ،فیلیکس (رفیق های جونگکوک) هم کنارشون بودن
سمتشون رفتیم
جنی وقتی مارو دید گفت
_به ببین کی اینجاست عروس خانوم
تک خنده ای کردم و کنارشون ایستادم
همه داشتن سوالی به وونا نگاه میکردن که
دست انداختم روی شونه وونا
+ایشونم رفیق چند ساله منه وونا
وونای گل این عزیزان هم که میبینی بچهای فامیلن.
دست بردم سمت جنی
+جنی، جیسو، رزی...
بقیه رو بهش معرفی کردم...
(چند ساعت بعد)
_واااااای جیسو برو کنار بزار خودم بیارم دیگه
_دست نزن خودم میارم سنگینه...
همه مشغول جمع کردن میز ناهار بودیم.
بهبه این اشپز چه کرده بود!
اگه میتونستم 3بشقاب دیگه هم میخوردم
ولی مگه میشد زیر نگاهای مکرر لینا و
عمه بزرگ سه بشقاب غذا خورد؟
ظرفارو توی حیاط پشتی گذاشتم
اینقدر مهمون بود نمیدونم چطور کلافه نشدن!
حدود 30 تا زن مرد توی این عمارت بودن
کش قوسی به کمرم دادم و سمت خونه پا تند کردم
همینکه پامو گذاشتم داخل یه بی نا/موس
برام پا گرفتو با سر پخش زمین شدم
دستمو روی دماغم گرفتمو تیز سمت همون بی نا/موسه برگشتم.
و بعله! کی میتونست باشه جز لینای رو مخ ان//گل؟
با صدای وونا به خودم اومدم
سمتم اومد و دستمو گرفت
175 لایک
#Season_two
#part_153
وونا متقابل لبخندی زدو گفت
+منم خیلی خوشبختم خاله جان
یکم توی اشپزخونه موندیم و تصمیم گرفتیم بریم پیش دخترا
وارد حال شدیم
همونجا نشسته بودن.
چنتا دیگه هم بهشون اضافه شده بود
جین،جیهوپ،فیلیکس (رفیق های جونگکوک) هم کنارشون بودن
سمتشون رفتیم
جنی وقتی مارو دید گفت
_به ببین کی اینجاست عروس خانوم
تک خنده ای کردم و کنارشون ایستادم
همه داشتن سوالی به وونا نگاه میکردن که
دست انداختم روی شونه وونا
+ایشونم رفیق چند ساله منه وونا
وونای گل این عزیزان هم که میبینی بچهای فامیلن.
دست بردم سمت جنی
+جنی، جیسو، رزی...
بقیه رو بهش معرفی کردم...
(چند ساعت بعد)
_واااااای جیسو برو کنار بزار خودم بیارم دیگه
_دست نزن خودم میارم سنگینه...
همه مشغول جمع کردن میز ناهار بودیم.
بهبه این اشپز چه کرده بود!
اگه میتونستم 3بشقاب دیگه هم میخوردم
ولی مگه میشد زیر نگاهای مکرر لینا و
عمه بزرگ سه بشقاب غذا خورد؟
ظرفارو توی حیاط پشتی گذاشتم
اینقدر مهمون بود نمیدونم چطور کلافه نشدن!
حدود 30 تا زن مرد توی این عمارت بودن
کش قوسی به کمرم دادم و سمت خونه پا تند کردم
همینکه پامو گذاشتم داخل یه بی نا/موس
برام پا گرفتو با سر پخش زمین شدم
دستمو روی دماغم گرفتمو تیز سمت همون بی نا/موسه برگشتم.
و بعله! کی میتونست باشه جز لینای رو مخ ان//گل؟
با صدای وونا به خودم اومدم
سمتم اومد و دستمو گرفت
175 لایک
- ۱۷.۲k
- ۰۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط