#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_173
تهیونگ سری تکون دادو رفت
دوست دختر جیهوپ سمتم اومد، حالت
جکی جان به خودم گرفتم
با صدایی که معلوم بود با بغض قاطیه جوریکه فقط من بشنوم گفت
_چیشد!
پوزخندی زدم
+دوست پسر جنبعالی قصد ازار اذیت به من رو داشت میخواست...میخواست اذیتم کنه!
قطره اشکی از چشمش چکیدو سریع ازمون فاصله گرفت
نمیدونم چرا دلم به حالش سوخت دختریه بیچاره..
بیخیال اون سمت جونگکوک رفتم
یونگی کنارش ایستاده بودو هردو اعصابشون به هم ریخته بود
با سر به وونا اشاره کردم با یونگی از اینجا برن
وونا سریع سری تکون داد و دست ارتارو گرفتو از ما دور شدن
کنار جونگکوک نشستم
دستمو روی بازوش گذاشتم
+جو.. جونگکوک ببینمت خوبی.؟
جوابی ندادو روشو ازم گرفت
کلافه پچ زدم
+چرا همچین میکنی بزار ببینم چت شده!
روشو سمتم برگردوند و باز هم با همون لحنو صدای عصبانیش گفت
_چی بهت گفت این مرتیکه مادر عمو/می
بی توجه به سوالش چشمم رفت سمت بریدگی کنار ابروش
چشمام نگران شدو بغضی به گلوم چنگ انداخت
+ا. ابروت
_مهم نیست اینکه چیزی نیست ده برابر اینو هم تحمل کردم
جواب سوال منو بده
سریع سمت اتاق رفتم و جعبه کمکای اولیه رو از اتاق اوردم
دوباره جای قبلی نشستم و شروع کردم به
ضدعـ.فونی کردن زخـ.مش
بعد پنح دقیقه که کارم تموم شد دوباره سوالشو پرسید
_این مرتیکه چی بهت گفت
+هیچی چیزی نگفت
خواستم بلند شم ولی محکم دستم رو کشید
توی بغـ.لش افتادم
_دارم ازت سوال میپرسم. جواب بده هیچی جواب نیست
چند ثانیه ای توی همون حالت موندیم
سعی داشتم بلند شم ولی زور من کجا و اون کجا
نگاهش سر خورد سمت لـ..بام
آب دهنشو به سختی قورت دادو سرشو نزدیکم کرد
چشمامو بستم که لـ.باش روی لـ.بام نشست
شروع کرد به بوسـ/یدنم
دو دقیقه ای گذشت
دیگه نفس کم اوردمو خودم و ازش جدا کردم
توی خلسه خاصی فرو رفته بودم و حرارت بدنم بالا رفته بود.
و جونگکوک.. دیگه خبری از اون چشمای وحـ.شی نبودو شده بود دوتا تیله چشم شیطون
از خجالت سرمو پایین انداختم و سمت اتاق پا تند کردم
وایییییی
چطوری به خودم اجازه دادم همراهیش کنم؟
یکی زدم تو سرمو خاک بر سری نثار خودم کردم
اهه اصن مگه اشکال داره شوهرمه دیگه؟؟
پوف کلافه ای کشیدمو سمت اینه رفتم
به خاطر گریه کردنام چشمای آبی رنگم شده بود قرمز!
شروع کردمو از نوع ارایشمو تمدید کردم
185 لایک
#Season_two
#part_173
تهیونگ سری تکون دادو رفت
دوست دختر جیهوپ سمتم اومد، حالت
جکی جان به خودم گرفتم
با صدایی که معلوم بود با بغض قاطیه جوریکه فقط من بشنوم گفت
_چیشد!
پوزخندی زدم
+دوست پسر جنبعالی قصد ازار اذیت به من رو داشت میخواست...میخواست اذیتم کنه!
قطره اشکی از چشمش چکیدو سریع ازمون فاصله گرفت
نمیدونم چرا دلم به حالش سوخت دختریه بیچاره..
بیخیال اون سمت جونگکوک رفتم
یونگی کنارش ایستاده بودو هردو اعصابشون به هم ریخته بود
با سر به وونا اشاره کردم با یونگی از اینجا برن
وونا سریع سری تکون داد و دست ارتارو گرفتو از ما دور شدن
کنار جونگکوک نشستم
دستمو روی بازوش گذاشتم
+جو.. جونگکوک ببینمت خوبی.؟
جوابی ندادو روشو ازم گرفت
کلافه پچ زدم
+چرا همچین میکنی بزار ببینم چت شده!
روشو سمتم برگردوند و باز هم با همون لحنو صدای عصبانیش گفت
_چی بهت گفت این مرتیکه مادر عمو/می
بی توجه به سوالش چشمم رفت سمت بریدگی کنار ابروش
چشمام نگران شدو بغضی به گلوم چنگ انداخت
+ا. ابروت
_مهم نیست اینکه چیزی نیست ده برابر اینو هم تحمل کردم
جواب سوال منو بده
سریع سمت اتاق رفتم و جعبه کمکای اولیه رو از اتاق اوردم
دوباره جای قبلی نشستم و شروع کردم به
ضدعـ.فونی کردن زخـ.مش
بعد پنح دقیقه که کارم تموم شد دوباره سوالشو پرسید
_این مرتیکه چی بهت گفت
+هیچی چیزی نگفت
خواستم بلند شم ولی محکم دستم رو کشید
توی بغـ.لش افتادم
_دارم ازت سوال میپرسم. جواب بده هیچی جواب نیست
چند ثانیه ای توی همون حالت موندیم
سعی داشتم بلند شم ولی زور من کجا و اون کجا
نگاهش سر خورد سمت لـ..بام
آب دهنشو به سختی قورت دادو سرشو نزدیکم کرد
چشمامو بستم که لـ.باش روی لـ.بام نشست
شروع کرد به بوسـ/یدنم
دو دقیقه ای گذشت
دیگه نفس کم اوردمو خودم و ازش جدا کردم
توی خلسه خاصی فرو رفته بودم و حرارت بدنم بالا رفته بود.
و جونگکوک.. دیگه خبری از اون چشمای وحـ.شی نبودو شده بود دوتا تیله چشم شیطون
از خجالت سرمو پایین انداختم و سمت اتاق پا تند کردم
وایییییی
چطوری به خودم اجازه دادم همراهیش کنم؟
یکی زدم تو سرمو خاک بر سری نثار خودم کردم
اهه اصن مگه اشکال داره شوهرمه دیگه؟؟
پوف کلافه ای کشیدمو سمت اینه رفتم
به خاطر گریه کردنام چشمای آبی رنگم شده بود قرمز!
شروع کردمو از نوع ارایشمو تمدید کردم
185 لایک
- ۳۹.۳k
- ۱۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط