Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_171
_جونگکوک نه ترو خدا نه ابرومون میره نکنی
+چیه نمیخوای حرص لینا در بیاری؟
و به پشت سرم اشاره کردم
لینا از اول رقص تا الان درحال دید زدن ما بودو حرص میخورد
لیلی وقتی لینا رو دید لبخند شیطانی زد
دستشو دور گر.دنم سفت تر کردو چشماشو بست
دیگه صبرم ل.ب ریز شده بود
لـ..بامو روی لـ.. باش گذاشتم..
و باز هم بی حرکت
انگار لـ.باش برام قرص اروم کننده بود که
با کوچک ترین تماس باهاش کل بدبختیامو فراموش میکردم و اروم میشدم
حتی این حس خوبو با ویکتوریا هم تجربه نکرده بودم!
20ثانیه ای توی همون حالت موندیم که با صدای"عـــو" بقیه سرمو ازش فاصله دادمو بلندش کردم
همه دست میزدنو "سوت" میکشیدن
تک خنده ای کردم و به لیلی که رنگش شده بود لبو چشم دوختم
ناخدا با دیدن قیافش زدم زیر خنده که نیشگونی از پهلوم گرفت
_ای د.رد ابرومون رفت حالا چجوری سرمو بالا بگیرم؟
+مهم نیست بیا بریم فسقلی
_لینا داشته باش
نگاهی به لینا انداختم که داشت از شدت عصبانیت ناخن هاشو میجویید
لبخندم محو شد..
لینا کی میخاد این حقیقتو بفهمه که من دوستش ندارم!؟
میترسم بلایی سر لیلی یا خودش بیاره
شونه ای بالا انداختم و دست لیلی گرفتم و سمت همون میز رفتیم
هنوز ننشسته بودیم که دی جی اعلام کرد وقت شامه
همه دست زدنو سمت حیاط رفتن
(یک ساعت بعد)
«ویو لیلی»
بعد تموم شدن شام نوشابه ای برداشتم و زدم روشو دستی روی شکمم کشیدم
اخی
از پشت میز بلند شدم
وونا هم که انگار دیگه داشت میترکید بلند شدو دستشو گذاشت روی شونم
_وای لیلی دارم میترکم بریم.. بریم دستشویی
دستشو کنار زدم و رو بهش گفتم
+خب حالا نزن دستتو بهم لباسم کثیف میشه
دستشو جلوی صورتم گرفت
_نیگاااا تمیز تمیزمممم
ریز خندیدم.
همراهش مسیر اتاقو در پیش گرفتیم
همراه وونا پله هارو تی کردیمو وقتی نزدیک
اتاق رسیدیم وونا از من فاصله گرفتو سمت دستشویی رفت
منم وارد اتاق شدم تا رژمو تمدید کنم
رژ ماتی برداشتم زدم به لـ.بام
از اتاق خارج شدم هنوز چند قدم دور نشده بودم که دستم با شدت به عقب کشیده شد
با فکر اینکه یا لینا یا نامجون یا اصن شایدم وونا خره
دستمو محکم کشیدم خواستم فـ..حشی حواله اش کنم که با دیدن چهره جیهوپ
حرفم توی دهـ..نم ماسید
همینو کم داشتم!! پسره پوفیوز
185 لایک
#Season_two
#part_171
_جونگکوک نه ترو خدا نه ابرومون میره نکنی
+چیه نمیخوای حرص لینا در بیاری؟
و به پشت سرم اشاره کردم
لینا از اول رقص تا الان درحال دید زدن ما بودو حرص میخورد
لیلی وقتی لینا رو دید لبخند شیطانی زد
دستشو دور گر.دنم سفت تر کردو چشماشو بست
دیگه صبرم ل.ب ریز شده بود
لـ..بامو روی لـ.. باش گذاشتم..
و باز هم بی حرکت
انگار لـ.باش برام قرص اروم کننده بود که
با کوچک ترین تماس باهاش کل بدبختیامو فراموش میکردم و اروم میشدم
حتی این حس خوبو با ویکتوریا هم تجربه نکرده بودم!
20ثانیه ای توی همون حالت موندیم که با صدای"عـــو" بقیه سرمو ازش فاصله دادمو بلندش کردم
همه دست میزدنو "سوت" میکشیدن
تک خنده ای کردم و به لیلی که رنگش شده بود لبو چشم دوختم
ناخدا با دیدن قیافش زدم زیر خنده که نیشگونی از پهلوم گرفت
_ای د.رد ابرومون رفت حالا چجوری سرمو بالا بگیرم؟
+مهم نیست بیا بریم فسقلی
_لینا داشته باش
نگاهی به لینا انداختم که داشت از شدت عصبانیت ناخن هاشو میجویید
لبخندم محو شد..
لینا کی میخاد این حقیقتو بفهمه که من دوستش ندارم!؟
میترسم بلایی سر لیلی یا خودش بیاره
شونه ای بالا انداختم و دست لیلی گرفتم و سمت همون میز رفتیم
هنوز ننشسته بودیم که دی جی اعلام کرد وقت شامه
همه دست زدنو سمت حیاط رفتن
(یک ساعت بعد)
«ویو لیلی»
بعد تموم شدن شام نوشابه ای برداشتم و زدم روشو دستی روی شکمم کشیدم
اخی
از پشت میز بلند شدم
وونا هم که انگار دیگه داشت میترکید بلند شدو دستشو گذاشت روی شونم
_وای لیلی دارم میترکم بریم.. بریم دستشویی
دستشو کنار زدم و رو بهش گفتم
+خب حالا نزن دستتو بهم لباسم کثیف میشه
دستشو جلوی صورتم گرفت
_نیگاااا تمیز تمیزمممم
ریز خندیدم.
همراهش مسیر اتاقو در پیش گرفتیم
همراه وونا پله هارو تی کردیمو وقتی نزدیک
اتاق رسیدیم وونا از من فاصله گرفتو سمت دستشویی رفت
منم وارد اتاق شدم تا رژمو تمدید کنم
رژ ماتی برداشتم زدم به لـ.بام
از اتاق خارج شدم هنوز چند قدم دور نشده بودم که دستم با شدت به عقب کشیده شد
با فکر اینکه یا لینا یا نامجون یا اصن شایدم وونا خره
دستمو محکم کشیدم خواستم فـ..حشی حواله اش کنم که با دیدن چهره جیهوپ
حرفم توی دهـ..نم ماسید
همینو کم داشتم!! پسره پوفیوز
185 لایک
- ۱۹.۵k
- ۱۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط