#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_175



چهرش رفته رفته درهم تر میشد.
گارسونه آبمیوه ام رو برام اورد..
همینکه خواستم ازش بگیرم پای لینا رو همون پایی که شیشه بر.یده بود نشست.
داشت با کفشای سه متریش همون پامو له میکرد!! لعـ نتی
داشتم از د.رد پس میوفتادم، ولی غرورم اجازه نمیداد جیغ بکشم.

با تنفر و نیش خندی گفت:

_نه عزیزم اینطوریا نیست
معلوم نیست هر/زه ای مثل تو چی به خور این جونگکوک بدبخت داده که همچین شده!
دختره ج*ند*ه

با شنیدن توهین هاش دیگه واقعا هرچی تحمل کردم بس بود! هرچقدر به فکر ابروی این خانواده بودم بس بود.
آبمیوه رو از گارسون گرفتم و ریختم توی صورتش،
داشت جالب میشد، درست مثل فیلما!
از سردرگمیش استفاده کردم و سیلیی محکم حواله صورتش کردم.
چند قدم به عقب برداشت و جیغی کشید
سمتش رفتم و موهاشو کشیدم

+داشتی میگفتی دختریه ج*ند*ه اره یه ج*ند*ه ای
نشونت بدم اون سرش نا پیدا دختریه بی چشم رو

موهاشو میکشیدم و بدو بیرا بهش میگفتم با صدای هین بقیه و صدای بم جونگکوک که پشتم میومد با عجز، ولش کردم

_دارین چه غلطی میکنین؟

وونا سمتم اومد

_لیلی دیوونه شدی؟ چرا همچین میکنی؟

انگار با دیدن وونا تازه یادم اومد چه توهینایی بهم شده!
چشمام میسوخت..
خواستم چیزی بگم، دیدم جونگکوک داره سمتم میاد
فکر کردم نگرانم شده و میخاد ارومم کنه، ولی زهی خیال باطل!
سمت لینا رفتو شونشو گرفت

_لینا خوبی؟
چیشده اخه؟
از طرف لیلی معذرت خواهی میکنم
حالت خوبه؟

از طرف من؟ من هیچگونه شرمندگی نداشتم و خیلیم از کارم راضی بودم.
چرا فکر میکرد من مقصرم؟
با صدای نسبتا بلند داد زدم

+چی چیو معذرت خواهی میکنی؟ چرا داری از این دختره طرفداری میکنی ؟؟
_لیلی صداتو واسه من نبر بالا! سریع برو طبقه بالا.. عجله کن

دستمو از دست وونا بیرون کشیدم و
سمتش رفتم
به صدا زدن های مکرر وونا هم توجهی نکردم.

+لعـ نتی بهم گفت گفت هر/زه توقع داشتی بشینم و به زر زراش گوش بدم؟

لینا شروع کرد به اشک تمساح ریختن..
دورمون شلوغ بود.
ولی غریبه ای نبود.
همه فامیل نزدیک بودن
لینا گریون لـ..ب زد

190 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_176_نه.. نه من همچین حرف...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_177سمتم خیز برداشتو من م...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_174کارم که تموم شد، بوسـ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_173تهیونگ سری تکون دادو ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_277پوزخندی زدم و دستمو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط