#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_138
_دراز بکش!
بی حرف روی ش/کم دراز کشیدم.
توی یک ثانیه دستش سمت لبه لباسم رفتو اروم بالا برده شد.
همین کارش کافی بود تا کل ب/دن منو گـ..ر بگیره. اه لعـ نت به منه بی جنبه
کمی روی تخت جابجا شدو دستش اروم روی کـ/مرم نشست
و اروم بالا پایین میشد.
کم/رم اروم نشد هیچ..بلکه داشتم از شدت گرما میپختم!
هوا گرم نبودا
یهو گرمم شد!
همینجور توی سکوت سپری شد تا اینکه حس کردم دستش داره حد مرزشو رد میکنه
با فکر مـ..نحرفی که به سرم زد سریع کوبوندم رو دستش و برعکس دراز کشیدم
لباسمو پایین کشیدم و روی تخت نیم خیز نشستم
رو بهش توپیدم
+نگفتم شیطونی کن!
_چرا خانوم کوچولو چرا ب/دن سفیدتو ازم دریغ میکنی؟ هوم؟
+چون...چون معلوم نیست دستت به چند نفر خورده و تا کجاها هر/ز رفته..من هرکسی نیستم!!
فکر کردم الان عصبانی میشه و دوباره شروع میکنه به داد زدن
ولی خیلی ریلکس دراز کشیدو دستشو تکیه گاه سرش کرد
_توهم روشون
با این حرفش به معنای واقعی دهنم باز موند
چطور به خودش اجازه میداد چنین توهینی به من بکنه!
چطور منو با اونا مقایسه میکرد؟ خدایا خدایا!
دیگه خو.ن به مغزم نمیرسید.
با صدایی تحلیل رفته و بهت زده گفتم.
+منو با بقیه دخترا مقایسه نکن.. منو با هر_هرز**ه ای مقایسه نکن!
_فرقی نمیبینم... همون گوشا.. همون دستو پاها... همون چشمو دهن، فرقت چیه؟
دوست داشتم زمین دهن باز کنه و منو ببلعه
خواری تا چه حد؟
بغض به گلوم چنگ انداخت و اولین قطره اشک از چشمم روونه شد
چرا جدیدا اینقد دل نازک شده بودم!
بغ کرده با صدای بلند تری گفتم
+بهت میگم منو با اونا مقایسه نکن... من مثل اونا نیستم شاید اعضای بدنم باشه
ولی.. ولی ذاتم نیست.. چرا سعی داری بری رو مخم؟ من نیستم، من هرز.*ه نیستم!!
165 لایک
#Season_two
#part_138
_دراز بکش!
بی حرف روی ش/کم دراز کشیدم.
توی یک ثانیه دستش سمت لبه لباسم رفتو اروم بالا برده شد.
همین کارش کافی بود تا کل ب/دن منو گـ..ر بگیره. اه لعـ نت به منه بی جنبه
کمی روی تخت جابجا شدو دستش اروم روی کـ/مرم نشست
و اروم بالا پایین میشد.
کم/رم اروم نشد هیچ..بلکه داشتم از شدت گرما میپختم!
هوا گرم نبودا
یهو گرمم شد!
همینجور توی سکوت سپری شد تا اینکه حس کردم دستش داره حد مرزشو رد میکنه
با فکر مـ..نحرفی که به سرم زد سریع کوبوندم رو دستش و برعکس دراز کشیدم
لباسمو پایین کشیدم و روی تخت نیم خیز نشستم
رو بهش توپیدم
+نگفتم شیطونی کن!
_چرا خانوم کوچولو چرا ب/دن سفیدتو ازم دریغ میکنی؟ هوم؟
+چون...چون معلوم نیست دستت به چند نفر خورده و تا کجاها هر/ز رفته..من هرکسی نیستم!!
فکر کردم الان عصبانی میشه و دوباره شروع میکنه به داد زدن
ولی خیلی ریلکس دراز کشیدو دستشو تکیه گاه سرش کرد
_توهم روشون
با این حرفش به معنای واقعی دهنم باز موند
چطور به خودش اجازه میداد چنین توهینی به من بکنه!
چطور منو با اونا مقایسه میکرد؟ خدایا خدایا!
دیگه خو.ن به مغزم نمیرسید.
با صدایی تحلیل رفته و بهت زده گفتم.
+منو با بقیه دخترا مقایسه نکن.. منو با هر_هرز**ه ای مقایسه نکن!
_فرقی نمیبینم... همون گوشا.. همون دستو پاها... همون چشمو دهن، فرقت چیه؟
دوست داشتم زمین دهن باز کنه و منو ببلعه
خواری تا چه حد؟
بغض به گلوم چنگ انداخت و اولین قطره اشک از چشمم روونه شد
چرا جدیدا اینقد دل نازک شده بودم!
بغ کرده با صدای بلند تری گفتم
+بهت میگم منو با اونا مقایسه نکن... من مثل اونا نیستم شاید اعضای بدنم باشه
ولی.. ولی ذاتم نیست.. چرا سعی داری بری رو مخم؟ من نیستم، من هرز.*ه نیستم!!
165 لایک
- ۲۲.۹k
- ۰۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط