#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_136


سمت پنجره رفتم، دیدم چند مرد همراه با چند نایلون بزرگ وارد حیاط شدن.
خواستم برم و در ورودی رو باز کنم که بازوم به شدت کشیده شد
با غیض برگشتم ببینم کیه
دیدم جونگکوک داره با عصبانیت نگام میکنه
یا حضرت پشم این چشه؟ ودف!

_کجا میری با این وضعیتت؟؟
+میرم درو وا کنم!
_لازم نکرده تو وا کنی... گفتم توی خونه حق داری با کراپ تاپ بگردی
وقتی مهمون میاد این حقو نداری
عجله کن برو یه چیزی بنداز دورت همه جات معلومه

از لحن تند و صدای نسبتا بلندش جا خوردم
به معنای واقعی دو قطبی بود!
سری تکون دادم و سریع سمت اتاق به راه افتادم
نارحت شدم؟معلومه!
مرتیکه اروم و با لطافت بگه برو یه چیزی بپوش
چرا همچین میکنی!
دیگه دل بیرون رفتن نداشتم.. اونم با گندی که جونگکوک به اعصابم زد..

دیگه داشتم شروع نشده از این مهمونی خسته میشدم و حوصلم به معنای واقعی
ر/یده بود!
گوشیمو کنار گذاشتم، بالشم رو بغل گرفتم و همینطور چپ راست میشدم.
چند تقه به در خورد و جونگکوک وارد شد.
همینطور که داشت به نقطه نا معلومی نگاه میکرد سمت ایینه رفت.
موهاشو صاف کرد و بدون اینکه نگام کنه گفت

_گفتم یه چیزی بپوش و بیا پایین چیشد نیومدی.

165 لایک
دیدگاه ها (۵)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_137خواستم جواب بدم "حوصل...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_138_دراز بکش! بی حرف روی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_135 _چیکار میکنی؟ خیلی ر...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_134+اینارو راست میگی؟ با...

دوست پسر دمدمی مزاج

این یه عشقه بیبپارت : 35با جونگکوک به سمت خونه حرکت کردیم به...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_215دستامو به هم کوبیدم+ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط