#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_137
خواستم جواب بدم "حوصله نداشتم بیام"
ولی فکر کردم بهتره تنبیه بشه چون اونجوری روم داد زد.
رومو ازش گرفتم و گوشه ای از زمینو شکار چشمام کردم.
بعد اینکه متوجه شد قرار نیست جواب بدم دست از سر موهاش برداشت سمت تخت اومد.
چونمو توی دستاش گرفتو سرمو بالا برد
با همون جذبه و صدای بمش گفت:
_وقتی دارم باهات صحبت میکنم نگام کن.
درضمن متنفرم از اینکه بهم اهمیت داده نشه!
چشمامو توی حدقه چرخوندم
+خب؟
_چرا نیومدی پایین؟
+چون دوست نداشتم بیام.. دقیق تر بگم حوصله اخمای تورو نداشتم!
نیشخندی زد.
_داری غیر مستقیم میگی بخاطر من نیومدی؟
+شاید
خندیدو کنارم نشست
_نکنه توقع داشتی بهت اجازه بدم همونطوری با کراپ جلوی اونا بگردی تا فقط زنمو دید بزنن هوم؟
قند توی دلم برای این غیرتی شدنش آب شد.
ولی بازم حق نداشت اونطور برخورد کنه
+منم حواسم نبود اون طور خواستم برم.
_منم یاداوری کردم
+اونم چه یاداوری!
با پوزخند خواستم بلند شم که دوباره مچ دستمو گرفتو اینبار دقیق کنار خودش روی تخت نشوندم.. نگاهش رو قفل چشمای ابی رنگم کرد..
احمق که نبودم میدیدم وقتی به چشمام زل میزنه چطور توشون غرق میشه.
منم دست کمی نداشتم.. چشماش کهکشانی بودن برای خودشون..
_باشه.... نباید داد میزدم
+خوبه عقلت میرسه که اشتباهات خودتو بگیری
_فهمیدم اشتباه کردم، خوبه؟
+نه چیش خوبه.. هی هربار داد بزنی بعد با یه چنتا حرف بشوری ببریش؟
_حرف حسابت چیه؟
لیلی ارواح عمت بیان ترو ببرن...
الان بیا... بیا جواب بده
داشتم دنبال یه حرف حساب میگشتم ولی اصن چیز قانع کننده ای وجود نداشت.
میخواستم یه چیزی بگم هم از خشم خودم کم بشه و هم اون حرص بخوره.. ولی متاسفانه زبونم یاری نمیکرد.
+چیزه... باید کـ/مرمو برام ماساژ بدی!
چی گفتم اصن ریدی ارواح اجدادت
بیا جمعش کن
چهرهی بهتش توی یک لحظه تبدیل به خنده شد
شیطون چشمکی زد
_پس حرف حسابت اینه! باشه شازده دراز بکش، من که مشکلی ندارم
+ نبابا دارم اسـ/کلت میکنم.. شوخی کردم خواستم بخندیم
محکم قاطع و بم گفت:
_دراز بکش!
165 لایک
#Season_two
#part_137
خواستم جواب بدم "حوصله نداشتم بیام"
ولی فکر کردم بهتره تنبیه بشه چون اونجوری روم داد زد.
رومو ازش گرفتم و گوشه ای از زمینو شکار چشمام کردم.
بعد اینکه متوجه شد قرار نیست جواب بدم دست از سر موهاش برداشت سمت تخت اومد.
چونمو توی دستاش گرفتو سرمو بالا برد
با همون جذبه و صدای بمش گفت:
_وقتی دارم باهات صحبت میکنم نگام کن.
درضمن متنفرم از اینکه بهم اهمیت داده نشه!
چشمامو توی حدقه چرخوندم
+خب؟
_چرا نیومدی پایین؟
+چون دوست نداشتم بیام.. دقیق تر بگم حوصله اخمای تورو نداشتم!
نیشخندی زد.
_داری غیر مستقیم میگی بخاطر من نیومدی؟
+شاید
خندیدو کنارم نشست
_نکنه توقع داشتی بهت اجازه بدم همونطوری با کراپ جلوی اونا بگردی تا فقط زنمو دید بزنن هوم؟
قند توی دلم برای این غیرتی شدنش آب شد.
ولی بازم حق نداشت اونطور برخورد کنه
+منم حواسم نبود اون طور خواستم برم.
_منم یاداوری کردم
+اونم چه یاداوری!
با پوزخند خواستم بلند شم که دوباره مچ دستمو گرفتو اینبار دقیق کنار خودش روی تخت نشوندم.. نگاهش رو قفل چشمای ابی رنگم کرد..
احمق که نبودم میدیدم وقتی به چشمام زل میزنه چطور توشون غرق میشه.
منم دست کمی نداشتم.. چشماش کهکشانی بودن برای خودشون..
_باشه.... نباید داد میزدم
+خوبه عقلت میرسه که اشتباهات خودتو بگیری
_فهمیدم اشتباه کردم، خوبه؟
+نه چیش خوبه.. هی هربار داد بزنی بعد با یه چنتا حرف بشوری ببریش؟
_حرف حسابت چیه؟
لیلی ارواح عمت بیان ترو ببرن...
الان بیا... بیا جواب بده
داشتم دنبال یه حرف حساب میگشتم ولی اصن چیز قانع کننده ای وجود نداشت.
میخواستم یه چیزی بگم هم از خشم خودم کم بشه و هم اون حرص بخوره.. ولی متاسفانه زبونم یاری نمیکرد.
+چیزه... باید کـ/مرمو برام ماساژ بدی!
چی گفتم اصن ریدی ارواح اجدادت
بیا جمعش کن
چهرهی بهتش توی یک لحظه تبدیل به خنده شد
شیطون چشمکی زد
_پس حرف حسابت اینه! باشه شازده دراز بکش، من که مشکلی ندارم
+ نبابا دارم اسـ/کلت میکنم.. شوخی کردم خواستم بخندیم
محکم قاطع و بم گفت:
_دراز بکش!
165 لایک
- ۱۶.۱k
- ۰۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط