چند پارتی

چند پارتی
" بازی شانس "
part : ۲۵
با خوشحالی از جام بلند شدم و رفتم سراغ خریدارمون، جعبه بازی رو پیدا کردم. رفتیم رو زمین نشستیم و مشغول باز کردن جعبه شدیم. یه صفحه چوبی داشت با 2 تا مهره و یه تاس و یه بسته کارت. دستور بازی رو خوندم و هرچی که فهمیدمو به تهیونگ گفتم
تهیونگ: آهان، یعنی تاس میندازیم و به‌ازای عدد اومده میریم جلو، اگه افتادیم تو خونه مجازات، یه کارت رندوم برمیداریم و براساس نوشته همدیگه رو مجازات می‌کنیم؟
سون هی: آره آفرین
تهیونگ: خب پس شروع کنیم
اول من تاس انداختم، با وجود اینکه تو مسیر کلی خونه تله‌دار بود، چون 5 آورده بودم تونستم سالم رد بشم. نوبت تهیونگ شد. اون 3 آورد و افتاد تو تله. دستامو به هم مالیدم و همون‌طور که یه کارت از داخل جعبه برمیداشتم ابروهامو انداختم بالا
سون هی: خودتو آماده کن که مجازات سختی در راه است
خندید و منتظر موند، آروم شروع کردم به خوندن متن روی کارت، حس کردم با هر کلمه‌ای که میخونم، لپام بیشتر رنگ میگیره
«لبای عشقتو ببوس و همزمان با بوسیدنش خودتو تو بغلش جا بده»
تهیونگ: خب؟ مجازاتم چیه؟
با خجالت کارتو گرفتم سمتش تا خودش بخونه، با خوندنش قهقهه زد
تهیونگ: بالاخره همه معماهای این بازی برام حل و رفتار فروشنده برام توجیه شد
لبخند دندون‌نمایی زدم و هیچی نگفتم که تخته چوبی رو کنار زد و اشاره کرد برم جلو
تهیونگ: بیا مجازاتم کن دیگه، پس منتظر چی هستی؟
سون هی: ببین فک کنم نباید وا بدیم تا بتونیم برنده شیم
تهیونگ: آره دیگه، برای همینم دختره گفت این بازی برنده نداره، چون بالاخره یکیمون تسلیم میشیم
سون هی: آهان، پس من الان باید یه کاری کنم تسلیم شی؟
لبشو گاز گرفت و چشمک زد
تهیونگ: بازی 2 سر برد به این میگن
اینقد از مجازات کردنش هیجان‌زده شدم که حد نداشت. رفتم روبه‌روش، با خنده چشماشو بست و ابروهاشو انداخت بالا
تهیونگ: عجب مجازاتی
با مشت زدم به شونه‌ش
سون هی: پسره خوش‌شانس، حالا نمیشد اول من بیفتم تو تله
لبشو تر کرد
تهیونگ: نه دیگه بهتره تمرین کنی تا همیشه اونی که پا پیش میذاره من نباشم
با وجود اینکه چشماش بسته بود و نمیدید، سرمو تکون دادم
بعدش یه نفس عمیق کشیدم و آروم سرمو بردم جلو
لبامو که گذاشتم رو لباش، لبخند زد و اون زودتر مشغول بوسیدنم شد
دستامو دور گردنش حلقه کردم و رفتم تو بغلش نشستم، منم بوسیدمش
برای اینکه کنترل شرایط از دستمون در نره، زود جدا شدیم
با چشمای خمار به هم زل زدیم
تهیونگ: فک کنم هیچ وقت قرار نیست از بوسیدنت سیر بشم
چشماشو بوسیدم
سون هی: خب دیگه الان مخمو نزن، باید بازیو ادامه بدیم
خندید و با سر اشاره کرد برگردم سر جام بشینم
تهیونگ: خب پس برو تاس بنداز
کاری که گفتو انجام دادم و این بار اونی که تو تله افتاد من بودم
با سرخوشی یکی از کارتارو برداشت و خوند، بعدش با لبخند گرفتش سمت من
«تو چشمای عشقت نگاه کن، موهاشو نوازش کن و بهش بگو که چقد دوسش داری»
با ناز سرمو کج کردم و سعی کردم زیاد ذوق نکنم، اما نشد
سون هی: آقاااااا این بازی خیلی قشنگه
به آرومی اومد پیشم، اول حوله رو از دور موهام باز کرد، قبل از اینکه بخواد مجازاتم کنه، سرشو فرو کرد تو موهام و یه نفس عمیق کشید
تهیونگ: فک کنم قشنگ‌ترین قسمت بازی، قراره مربوط شه به موهات
با لبخند تو چشماش خیره شدم
موهامو نوازش کرد و صورتشو تا آخرین حد ممکن آورد جلو
از لبام تا چشمامو با دقت نگاه کرد و در آخر میخ چشمام شد
تهیونگ: دوست دارم سون هی
نیشم باز شد و خودمو با ذوق پرت کردم عقب
تهیونگ: کجا رفتی دیوونه
پاهامو با ذوق زدم زمین
سون هی: واییییییی خیلی چسبید، بهترین مجازات عمرم بود
بلند خندید و همون‌طور که سرشو به طرفین تکون میداد رفت نشست سر جاش و تاس انداخت، این بار تهیونگ افتاد تو یه خونه امن
بعدش نوبت من شد و بازم مجازات
با فرض اینکه اینم قراره عاشقانه باشه، با ذوق منتظر موندم تا تهیونگ کارتو انتخاب کنه و دوباره بیاد برای مجازاتم

ادامه دارد .. .
دیدگاه ها (۱)

چند پارتی" بازی شانس "part : ۲۶🔹از دید تهیونگ🔹با دیدن متن رو...

چند پارتی" بازی شانس "part : 27یکی از بندای سوتینشو آروم از ...

چند پارتی

چند شاتی جدیدروزِ آخَرآخرین نگاه. . آخرین صحبت . . آخرین عشق...

چند شاتی

چند شاتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط