چند پارتی

" بازی شانس "
part : 24
🔹از دید سون هی🔹
با حوله‌ای که دور موهام پیچیده بودم، مشغول روتین پوستم شدم، بعد از تموم شدن کارم با انرژی از اتاق زدم بیرون که دیدم تهیونگ رو کاناپه نشسته و دست به سینه داره چرت میزنه، اولش پکر شدم اما با یادآوری اینکه خسته‌س و چند ساعت رانندگی کرده، با مهربونی رفتم پیشش و آروم موهاشو نوازش کردم. لبخند زد که باعث شد قلبم به تپش بیفته. خدایا آخه من چقد دوسش دارم، واقعا فک نکنم دیگه بخوام بدون اون زندگی کنم
تهیونگ: به به، عافیت باشه
سون هی: سلامت باشی
دستم که رو موهاش بود گرفت و بوسید
تهیونگ: خب الان چیکار کنیم؟
سون هی: هیچی، بخوابیم، تو خیلی خسته‌ای
تهیونگ: باور کن خسته نیستم، منتظر تو بودم
سون هی: داشتی چرت میزدی ولی
تهیونگ: 2 تا گزینه بیشتر نداشتم، یا چرت یا گوشی که گوشی چشمامو خسته میکرد
ابروهامو انداختم بالا و آهان آرومی گفتم
تهیونگ: خب نگفتی؟ چیکار کنیم؟
یکم فک کردم
سون هی: بازی؟
بشکن زد
تهیونگ: باریکلا، بیار اون بازیو ببینیم چیه

ادامه دارد
دیدگاه ها (۲)

چند پارتی" بازی شانس "part : ۲۵با خوشحالی از جام بلند شدم و ...

چند پارتی" بازی شانس "part : ۲۶🔹از دید تهیونگ🔹با دیدن متن رو...

چند شاتی جدیدروزِ آخَرآخرین نگاه. . آخرین صحبت . . آخرین عشق...

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط