چند شاتی

" بازی شانس "
PART : 15
تهیونگ: خب؟
سون هی: دلم میخواست ازش انتقام بگیرم، دلم میخواست بفهمه چه حسی داره وقتی به انتخابش مطمئنه و یهو بقیه آدما خرابش میکنن
آروم اشکامو پاک کرد
تهیونگ: دلیل دوم؟
سون هی: دلیل دومم مامان و بابات بودن
تهیونگ: چطور؟ رفتار بدی ازشون دیدی؟
سون هی: نه اصلا، فقط میخواستم مطمئن بشم که به اجبار و التماس تو نیومدن، میخواستم یه شانس برای فرار بهشون بدم. میدونستم اگه به اصرار تو اومده باشن از این فرصت استفاده میکنن و میرن
پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و چشماشو بست
تهیونگ: تو واقعا خلی سون هی
عرم گرفت
سون هی: میدونممم، الان اگه دیگه مامان و بابات ازم خوششون نیاد چی
آروم خندید
تهیونگ: نگران نباش، بابام گفت تا تکلیف ما مشخص نشه جایی نمیرن
یه لحظه ذوق کردم
سون هی: فک کنم بابات خیلی از من خوشش اومده
با همون چشمایی که بسته بودن، بی‌طاقت لباشو گذاشت رو لبام و طولانی بوسم کرد، اینقد این ابراز علاقه‌ش برام قشنگ بود که بعد مدت‌ها اشک شوق ریختم
تهیونگ: قربون ذوق کردنت برم باشه؟
نوچ آرومی گفتم
سون هی: نخیر، خدا نکنه
لبخند قشنگی زد
تهیونگ: خب؟ دلیل بعدیت چی بود؟
لبامو آویزون کردم
سون هی: دلیل سومم تو بودی
تهیونگ: چطور؟
سون هی: میخواستم ببینم چقد طاقت دیوونه‌بازی داری، میای دنبالم یا نه، میخواستم ببینم عشقت بهم چقدره، با خواسته خودت میخوای ازدواج کنی یا به اجبار عقاید بابام از سر جوانمردی و جنتلمنی اومدی جلو

ادامه دارد پرنسس
حمایت؟!
دیدگاه ها (۰)

چند شاتی

چند شاتی

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌   ‌..  🎞‌ ‌ ‌ ‌و قسم به زیبایی چمشانش که آبی نبو...

چند پارتی

چند شاتی" بازی شانس "part : 30از سر آسودگی یه نفس راحت کشیدت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط