چند شاتی

" بازی شانس "
PART : ۲۰
🔹از دید سون هی🔹
تمام مدتی که داشت با مامانش حرف میزد، بهش خیره شده بودم و داشتم به این فک میکردم چه حس خوبیه وقتی میبینی پارتنرت اینقد از با تو بودن خوشحاله
تهیونگ: کی بیدار شدی؟
سون هی: تقریبا یکی دو دیقه
تهیونگ: خوب خوابیدی؟
با عشق زل زدم به این حجم از جذاب رانندگی کردنش
سون هی: آره عشقم، خوب خوابیدم، کی میرسیم؟
تهیونگ: تقریبا رسیدیم، فقط قبل اجاره ویلا باید خرید کنیم
سون هی: کاش به حرفت گوش داده بودم
تهیونگ: آره، قبل رسیدن خرید میکردیم بهتر بود ولی خب کاریه که شده، اشکال نداره
سون هی: چیا بخریم؟
تهیونگ: چند دست لباس، یکم لوازم بهداشتی و یکمم تنقلات
سون هی: قبوله، بعد یه چیزی
تهیونگ: جانم؟
سون هی: شرابم بخریم؟
چپ چپ نگام کرد
تهیونگ: نخیر
سون هی: چراااا؟
تهیونگ: چون مشخصه هیچ‌وقت امتحانش نکردی
قهقهه زدم
سون هی: از کجا فهمیدییییی؟
تهیونگ: باباتو ننداز به جون من
با خوشحالی کف زدم
سون هی: لطفااااا باشه؟ بخر دیگه؟ دوس دارم اولین بار با تو تجربش کنم
تهیونگ: من خودم ظرفیتم زیاد نیست، خیلی‌ام اهل شراب و مست کردن نیستم
سون هی: خب چه بهتر، اینطوری کم میخوریم و یکم خوش می‌گذرونیم
تهیونگ: باشه ولی بابات نفهمه اولین کسی که تو رو با شراب آشنا کرد من بودم
بلند خندیدم
سون هی: خیالت راحت
ماشینو نگه داشت
پیاده شدم و به فروشگاه بزرگی که روبه‌روم بود نگاه کردم
سون هی: ایول، اینجا میشه از شیر مرغ تا جون آدمیزادو پیدا کرد
دستشو سمتم دراز کرد، با خوشحالی از بازوش آویزون شدم
سون هی: بزن بریم

ادامه دارد
دیدگاه ها (۰)

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

آدم‌ کسی رو که بیشتر از همه دوست دارهزودتر از دستش ناراحت می...

چند شاتی" بازی شانس "PART : 33🔹از دید سون هی🔹یه تیکه از گوشت...

چند شاتی" بازی شانس "part : 30از سر آسودگی یه نفس راحت کشیدت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط