چند شاتی
" بازی شانس "
part : 30
از سر آسودگی یه نفس راحت کشید
تهیونگ: خیلی خوشحالم
سون هی: چرا؟
تهیونگ: از انتخابم
سون هی: من چند درصد شبیه ایده‌آل‌هات هستم؟
تهیونگ: از 100 درصدم بیشتر
خندیدم
سون هی: مسخره نکن
تهیونگ: باور کن بی‌شوخی جواب دادم
سون هی: خب ایده‌آل‌هات چیان؟
تهیونگ: اینکه همسرم خودشو دوست داشته باشه، به خودش احترام بذاره، مطالعه کنه و پایه سفر باشه، طرز فکر خودشو داشته باشه، صبور باشه، آهان راستی اون چند روزی که نبودمو یادته؟
چپ چپ نگاش کردم
سون هی: عمرا یادم بره
خندید
تهیونگ: تو اون چند روز چرا بهم زنگ نزدی؟
سون هی: خب چون دلیلی نداشتم
تهیونگ: دلیل؟
سون هی: آره دیگه، تکلیف شرایط من مشخص بود، این تو بودی که باید تکلیفتو روشن میکردی و تصمیمتو میگرفتی
تهیونگ: دیدی؟ حتی همین صبور بودنت هم جزو ایده‌آل‌هامه، همیشه از اینکه میدیدم مامانم خودش میبره و میدوزه دلم برای بابام میسوخت
سون هی: ولی من همچینم صبور نبودم، من دقیقا روز آخر تسلیم شدم
تهیونگ: میدونم
اخم کردم
سون هی: چطوری؟
در جوابم شروع کرد به خوندن شعری که اون روز نوشته بودم:
دیدگاه ها (۱)

چند شاتی" بازی شانس "part : 31تا چند لحظه نگاش کردم و چیزی ن...

چند شاتی" بازی شانس "PART : 32 سون هی: پس ینی شعر دیشبمم خون...

چند شاتی" بازی شانس "part : 2۹🔹صبح روز بعد🔹🔹از دید سون هی🔹با...

چند پارتی" بازی شانس "part : 28🔹از دید سون هی🔹از اینکه میدید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط