#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_161


_بیا بریم توی این مغازه
یکی از لباسای رو مانکنو دوست دارم

دست برد سمت لباس کوتاهو شیکی
صدرصد نمیزاشتم اینو بپوشه 

+نمیشه این به دردتو نمیخوره بیا بریم
_وای جونگکوک ترو خدا اذیت نکن جون من بیا.. بیا دیگه

ناچار با اخم سری تکون دادم و وارد شدیم
پسر جوونی بود
به محظ ورودمون لبخندی زدو رو به لیلی گفت

_سلام خیلی خوش اومدین جانم چیزی لازم دارین؟

از عمد دست انداختم دور کمر لیلی وبجای لیلی گفتم

+بله جناب.. همسرم لباسی که تن اون مانکن هست رو میخاد پرو کنه

اخم کوچیکی کردو سری تکون داد
بعد پنج دقیقه لباس رو اورد
ینی از سگ کمترم بزارم اینو بخره!
سمت اتاق پرو رفت
بعد چند مین بیرون اومد
حسابی به تــ/نش نشسته بودو بهش میومد رنگش مشکی بودو میدرخشید
داشتم وا میرفتم ولی سریع خودمو جمع کردم

+برو دربیار
_چرا؟
+اصلا هم خوشگل نیست کل بد/نتو ریخته بیرون برو دربیار

حتی فکر کردن به اینکه کسی جز من از بد/نش تعریف کنه دیوونم میکرد
چشماشو خر شرکی کرد

_جونگکوکییی ترو خدا بزار بخرم ببین چقد بهم میاد
میدونم چون یکم کوتاهه میگی خوشکل نیست
بزار بخرمش ترو خدا!!

تا به خودم اومدم دیدم درب خروجی پاساژ ایستادیم و لیلی لباسرو خریده
بله خرم کرد
وایسا ببینم گفته بودم "اگ بهش اجازه بدم بخره یعنی از سگ کمترم!"
هاپ هاپ
بچه شدما!
دارم به چی فکر میکنم!
بیخیال شونه بالا انداختم و بدون اینکه درو برای لیلی باز کنم نشستم
بعله مثلا آقا الان قهره

180 لایک
دیدگاه ها (۱۲)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_162اومدو توی ماشین نشستا...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_163خب منب برم لباس عوض ک...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_160+الان خوبی؟ _خوبم نگر...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_159به محظ اینکه رسیدیمپی...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_244لیلی با یه غرور خاص...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_172_بهبه لیلی خانم نمردی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط