#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_163
خب منب برم لباس عوض کنم و بیام
_اوکی
سری تکون دادم و رفتم
وقتی پشت در رسیدم خواستم در بزنم ولی
منصرف شدمو سرمو انداختم پایین وارد اتاق شدم
به محظ وارد شدنم با یه تـ..ن سفیدو بلوری نازک روبه رو شدم
عجیب دلم این دخترکو میخواست ولی این دختر هی ناز میکرد!
شایدم من دارم زیاده روی میکنمو اون علاقه نداره چیزیو با من تجربه کنه!
ولی همچنان چشمام قفل بـ.دنش بود
وقتی به خودش اومد لباسی که توی دستش بودو جلوش گرفتو شروع کرد به جیغ جیغ کردن
_جــــیــــغ جونگکوکککک گمشووو بیرون ور ور
وایسادی به چی زل زدی گمشو بیرون..... د برو دیگه
+ اروم باش چرا خودتو ازم دریغ میکنی هوم؟
_جونگکوک ترو جد آبادت فقط ازین اتاق برو بیرون تا سکته نکردم!
اخمام رفت توی همو بهش نزدیک شدم
_میخوام لباس عوض کنم
خواستم پیراهنمو دربیارم که...
با یه دستش لباس رو جلوش نگه داشت
و با یه دست دیگش منو هل داد
_برو بیرون.. اصن برو اتاق یونگی همه چیم داره برو فقط نبینمت اینجا ها
+نچ
_نوچ زهر مااار برو دیگههه عهه
تک خنده ای کردم و بیخیال اذیت کردنش
سمت کمد رفتم
یه دست کت شلوار مشکی بیرون اوردم
چون توی اتاق یونگی کراوات بود برنداشتم
از اتاق بیرون اومدم و سمت اتاق یونگی پا تند کردم
کسی توی اتاق نبود.
چون ظهر حمام کرده بودم بیخیال حمام کردن شدم
از فرصت استفاده کردمو اول لباسامو پوشیدمو مرتب کردم.
سمت حمام رفتم
یکم موهامو نم دار کردم
و بعد هم با سشوار بهشون حالت دادم
حسابی شیکو دختر کش شده بودم
یکی از عطر های یونگی رو برداشتمو روی خودم خالی کردم
کراوات مشکیی به تیپم اضافه کردم و چشمکی به خودم زدم
چه تیکه ای شدم.
ساعتم نیاوردم، لعنتی!
یکی ازساعتای یونگی برداشتم و گذاشتم دستم،
با گام های بلند از اتاق خارج شدم
همینکه از اتاق بیرون اومدم صدای دی جی بلند شدو اهنگ ملایمی پلی شد
منم پله هارو پایین میرفتم
سنگینی نگاه خیلیا رو روی خودم حس کردم
ولی بی توجه پایین رفتم و با چشم دنبال پسرا گشتم
تازه متوجه محیط شدم
کلی صندلیو میز اضافی آورده بودنو هرکسی اکیپی دور میزی نشسته بود
با صدای تهیونگ به خودم اومدم
دیدم یه گوشه روی میزی نشستن.
سمتشون رفتم و کنارشون نشستم
جیمین گفت
180 لایک
#Season_two
#part_163
خب منب برم لباس عوض کنم و بیام
_اوکی
سری تکون دادم و رفتم
وقتی پشت در رسیدم خواستم در بزنم ولی
منصرف شدمو سرمو انداختم پایین وارد اتاق شدم
به محظ وارد شدنم با یه تـ..ن سفیدو بلوری نازک روبه رو شدم
عجیب دلم این دخترکو میخواست ولی این دختر هی ناز میکرد!
شایدم من دارم زیاده روی میکنمو اون علاقه نداره چیزیو با من تجربه کنه!
ولی همچنان چشمام قفل بـ.دنش بود
وقتی به خودش اومد لباسی که توی دستش بودو جلوش گرفتو شروع کرد به جیغ جیغ کردن
_جــــیــــغ جونگکوکککک گمشووو بیرون ور ور
وایسادی به چی زل زدی گمشو بیرون..... د برو دیگه
+ اروم باش چرا خودتو ازم دریغ میکنی هوم؟
_جونگکوک ترو جد آبادت فقط ازین اتاق برو بیرون تا سکته نکردم!
اخمام رفت توی همو بهش نزدیک شدم
_میخوام لباس عوض کنم
خواستم پیراهنمو دربیارم که...
با یه دستش لباس رو جلوش نگه داشت
و با یه دست دیگش منو هل داد
_برو بیرون.. اصن برو اتاق یونگی همه چیم داره برو فقط نبینمت اینجا ها
+نچ
_نوچ زهر مااار برو دیگههه عهه
تک خنده ای کردم و بیخیال اذیت کردنش
سمت کمد رفتم
یه دست کت شلوار مشکی بیرون اوردم
چون توی اتاق یونگی کراوات بود برنداشتم
از اتاق بیرون اومدم و سمت اتاق یونگی پا تند کردم
کسی توی اتاق نبود.
چون ظهر حمام کرده بودم بیخیال حمام کردن شدم
از فرصت استفاده کردمو اول لباسامو پوشیدمو مرتب کردم.
سمت حمام رفتم
یکم موهامو نم دار کردم
و بعد هم با سشوار بهشون حالت دادم
حسابی شیکو دختر کش شده بودم
یکی از عطر های یونگی رو برداشتمو روی خودم خالی کردم
کراوات مشکیی به تیپم اضافه کردم و چشمکی به خودم زدم
چه تیکه ای شدم.
ساعتم نیاوردم، لعنتی!
یکی ازساعتای یونگی برداشتم و گذاشتم دستم،
با گام های بلند از اتاق خارج شدم
همینکه از اتاق بیرون اومدم صدای دی جی بلند شدو اهنگ ملایمی پلی شد
منم پله هارو پایین میرفتم
سنگینی نگاه خیلیا رو روی خودم حس کردم
ولی بی توجه پایین رفتم و با چشم دنبال پسرا گشتم
تازه متوجه محیط شدم
کلی صندلیو میز اضافی آورده بودنو هرکسی اکیپی دور میزی نشسته بود
با صدای تهیونگ به خودم اومدم
دیدم یه گوشه روی میزی نشستن.
سمتشون رفتم و کنارشون نشستم
جیمین گفت
180 لایک
- ۲۰.۷k
- ۱۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط