Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_162
اومدو توی ماشین نشست
استارت زدم و سمت خونه حرکت کردیم
بیست دقیقه ای بود که توی راه بودیم، گوشیم زنگ خورد
از روی داشبورد برش داشتمو جواب دادم
+جانم یونگی
_داداش بقیه مهمونا از جمله مهم هاشون اومدن چیکار کنیم؟
+سوال پرسیدن داره؟ راهنماییش کن داخل
_باشه کجایی تو یه ساعته منتظرتیم؟
+ده دقیقه دیگه میرسم جشن شروع شده؟
_دی جی داره وسایلشو درست میکنه تا بیست دقیقه دیگه شروعه
+اوکیه ده مین دیگه میرسم فعلا
بدون اینکه منتظر جوابش باشم گوشیو قطع کردمو روی داشورد انداختم
با صدای لیلی سمتش نگاهی کردم
_میگم جونگکوک قراره چه لباسیو بپوشی؟
+نمیدونم.. یچی میپوشم حالا
_یچی میپوشم نداره باید کت شلوار بپوشی!
صورتمو جمع کردم
+عمراً!!
تـ..ن صداش بالاتر رفت
_وای مسخره بازی درنیار دیگه... پسر بزرگ خانواده باید کت شلوار بپوشه بی سلیقه
با حرفاش چشمام از تعجب چهارتا شد
چه زود از کوره در رفت!
+باشه بابا دارم سر به سرت میزارم میپوشم... صداتو واسه من نبر بالا جوجه خانم
سری تکون داد و به جلوش خیره شد
بعد ده مین رسیدیم و ماشین رو توی حیاط پارک کردم
همراه لیلی وارد خونه شدیم
چه بزن بکوبی به راه بود!
رو به لیلی گفتم
+برو بالا لباس عوض کن من برم با مهمون های جدید یکم حرف بزنم
_باشه برو من برم لباسمو عوض کنم
سمت پله ها پا تند کردو رفت
با چشم دنبالشون گشتم و دیدم یه
گوشه همراه رفیقاشون ایستادن و دارن با یونگی صحبت میکنه
سمتشون رفتمو اهمی کردم
سرشونو بلند کردن و یکیشون لبخند مصنوعیی زد
منم متقابل لبخند زورکی زدمو باهاش دست دادم
یکم باهاش صحبت کردم و اخر سر رو بهش گفتم
180 لایک
#Season_two
#part_162
اومدو توی ماشین نشست
استارت زدم و سمت خونه حرکت کردیم
بیست دقیقه ای بود که توی راه بودیم، گوشیم زنگ خورد
از روی داشبورد برش داشتمو جواب دادم
+جانم یونگی
_داداش بقیه مهمونا از جمله مهم هاشون اومدن چیکار کنیم؟
+سوال پرسیدن داره؟ راهنماییش کن داخل
_باشه کجایی تو یه ساعته منتظرتیم؟
+ده دقیقه دیگه میرسم جشن شروع شده؟
_دی جی داره وسایلشو درست میکنه تا بیست دقیقه دیگه شروعه
+اوکیه ده مین دیگه میرسم فعلا
بدون اینکه منتظر جوابش باشم گوشیو قطع کردمو روی داشورد انداختم
با صدای لیلی سمتش نگاهی کردم
_میگم جونگکوک قراره چه لباسیو بپوشی؟
+نمیدونم.. یچی میپوشم حالا
_یچی میپوشم نداره باید کت شلوار بپوشی!
صورتمو جمع کردم
+عمراً!!
تـ..ن صداش بالاتر رفت
_وای مسخره بازی درنیار دیگه... پسر بزرگ خانواده باید کت شلوار بپوشه بی سلیقه
با حرفاش چشمام از تعجب چهارتا شد
چه زود از کوره در رفت!
+باشه بابا دارم سر به سرت میزارم میپوشم... صداتو واسه من نبر بالا جوجه خانم
سری تکون داد و به جلوش خیره شد
بعد ده مین رسیدیم و ماشین رو توی حیاط پارک کردم
همراه لیلی وارد خونه شدیم
چه بزن بکوبی به راه بود!
رو به لیلی گفتم
+برو بالا لباس عوض کن من برم با مهمون های جدید یکم حرف بزنم
_باشه برو من برم لباسمو عوض کنم
سمت پله ها پا تند کردو رفت
با چشم دنبالشون گشتم و دیدم یه
گوشه همراه رفیقاشون ایستادن و دارن با یونگی صحبت میکنه
سمتشون رفتمو اهمی کردم
سرشونو بلند کردن و یکیشون لبخند مصنوعیی زد
منم متقابل لبخند زورکی زدمو باهاش دست دادم
یکم باهاش صحبت کردم و اخر سر رو بهش گفتم
180 لایک
- ۱۸.۵k
- ۱۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط