کوک بعد از اون ویس خودش یه دفعه اسم ات رو منشن کرد
𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟑
کوک بعد از اون ویس خودش، یه دفعه اسم ات رو منشن کرد:
– «خب… حالا نوبت توئه. جرأت یا حقیقت؟»
ات: «😳 وای وای وای… اه… جرأت.»
مینا: «یعنی واقعاً جرات دادی؟ 🤦♀️ نابود شدی رفت.»
کوک یه لحظه سکوت کرد… بعد نوشت:
– «خیلی ساده. الان یه ویس بده… اسم منو بگو. ولی نه عادی… جوری که انگار… داری بغلم میکنی.»
ات: «😳😳😳 کوک دیوونهای؟!»
مینا: «🤣🤣🤣 یا خدااااا! ات قربانی شد.»
ات هی استیکر گریه میفرستاد: «نهههه نمیتونم.»
کوک: «میتونی. یا میبازی.»
ات گوشی رو برداشت. چند ثانیه مکث. نفس عمیق کشید… و یه ویس فرستاد.
صدای لرزونش:
«… کوک…»
بعدش فقط صدای نفس نفس زدنش بود.
مینا ترکید از خنده: «😂😂😂 وااای خداااا این چی بودددد؟!»
کوک هیچ چیزی نگفت. فقط یه استیکر 👀 فرستاد.
بعد نوشت:
– «خوبه… ولی کافی نیست.»
ات: «😭😭😭»
مینا: «نهههه نمیخواد ادامه بدی… بچه رو سکته میدی!»
فضا پر از خنده بود… ولی پشت اون خنده، یه حس عجیب داشت شکل میگرفت.
چه عجبببب شرطارو رسوندینننن
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟑
کوک بعد از اون ویس خودش، یه دفعه اسم ات رو منشن کرد:
– «خب… حالا نوبت توئه. جرأت یا حقیقت؟»
ات: «😳 وای وای وای… اه… جرأت.»
مینا: «یعنی واقعاً جرات دادی؟ 🤦♀️ نابود شدی رفت.»
کوک یه لحظه سکوت کرد… بعد نوشت:
– «خیلی ساده. الان یه ویس بده… اسم منو بگو. ولی نه عادی… جوری که انگار… داری بغلم میکنی.»
ات: «😳😳😳 کوک دیوونهای؟!»
مینا: «🤣🤣🤣 یا خدااااا! ات قربانی شد.»
ات هی استیکر گریه میفرستاد: «نهههه نمیتونم.»
کوک: «میتونی. یا میبازی.»
ات گوشی رو برداشت. چند ثانیه مکث. نفس عمیق کشید… و یه ویس فرستاد.
صدای لرزونش:
«… کوک…»
بعدش فقط صدای نفس نفس زدنش بود.
مینا ترکید از خنده: «😂😂😂 وااای خداااا این چی بودددد؟!»
کوک هیچ چیزی نگفت. فقط یه استیکر 👀 فرستاد.
بعد نوشت:
– «خوبه… ولی کافی نیست.»
ات: «😭😭😭»
مینا: «نهههه نمیخواد ادامه بدی… بچه رو سکته میدی!»
فضا پر از خنده بود… ولی پشت اون خنده، یه حس عجیب داشت شکل میگرفت.
چه عجبببب شرطارو رسوندینننن
- ۲.۳k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط