𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟒
کوک بعد از ویس ات، دوباره منشن زد:
– «حالا… مینا. جرأت یا حقیقت؟»
مینا: «😐 نه. من بازی نمیکنم. خدافظ.»
ات: «🤣🤣🤣 اااااا نههههههه باید جواب بدی!»
کوک: «فرار مساوی با باخت.»
مینا: «😑 اه… باشه. حقیقت.»
کوک چند ثانیه تایپ میکرد و پاک میکرد. بعد بالاخره نوشت:
– «آخرین بار کی واقعاً دلت لرزید؟»
مینا: «😳🤨 چه سوالی بود این الان؟!»
ات: «عهههه وایساااا… اینو میخوام بدونم 🤭.»
مینا جواب نداد. فقط استیکر 😶 فرستاد.
کوک نوشت:
– «جواب بده. یا باید جرات انتخاب کنی.»
مینا: «😤 جرأت.»
کوک: «هه… خوبه. خیلی ساده. یه ویس بده… فقط بگو: "دلم برای کوک تنگ میشه."»
مینا: «🤯🤯🤯 چه غلطا!»
ات: «🤣🤣🤣 من مُردمممم…»
مینا: «محاله.»
کوک: «پس باختی. و توی منگلها باخت، یعنی تا صبح دستمون میسوزونی.»
مینا گوشی رو برداشت. صدای خشدار و پر از زورکیخندهش اومد تو ویس:
«… دلم برای کوک تنگ میشه.»
چند لحظه سکوت. بعد کوک جواب داد:
– «هه. بالاخره گفتی.»
ات: «😂😂😂 آخخخ ترکیدم.»
مینا: «🤦♀️🤦♀️ ای خدا من چرا با شما دوست شدم.»
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟒
کوک بعد از ویس ات، دوباره منشن زد:
– «حالا… مینا. جرأت یا حقیقت؟»
مینا: «😐 نه. من بازی نمیکنم. خدافظ.»
ات: «🤣🤣🤣 اااااا نههههههه باید جواب بدی!»
کوک: «فرار مساوی با باخت.»
مینا: «😑 اه… باشه. حقیقت.»
کوک چند ثانیه تایپ میکرد و پاک میکرد. بعد بالاخره نوشت:
– «آخرین بار کی واقعاً دلت لرزید؟»
مینا: «😳🤨 چه سوالی بود این الان؟!»
ات: «عهههه وایساااا… اینو میخوام بدونم 🤭.»
مینا جواب نداد. فقط استیکر 😶 فرستاد.
کوک نوشت:
– «جواب بده. یا باید جرات انتخاب کنی.»
مینا: «😤 جرأت.»
کوک: «هه… خوبه. خیلی ساده. یه ویس بده… فقط بگو: "دلم برای کوک تنگ میشه."»
مینا: «🤯🤯🤯 چه غلطا!»
ات: «🤣🤣🤣 من مُردمممم…»
مینا: «محاله.»
کوک: «پس باختی. و توی منگلها باخت، یعنی تا صبح دستمون میسوزونی.»
مینا گوشی رو برداشت. صدای خشدار و پر از زورکیخندهش اومد تو ویس:
«… دلم برای کوک تنگ میشه.»
چند لحظه سکوت. بعد کوک جواب داد:
– «هه. بالاخره گفتی.»
ات: «😂😂😂 آخخخ ترکیدم.»
مینا: «🤦♀️🤦♀️ ای خدا من چرا با شما دوست شدم.»
- ۱.۸k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط