چند شاتی
" بازی شانس "
part : 31
تا چند لحظه نگاش کردم و چیزی نگفتم
تهیونگ: دلیل بغض اون روزم همین شعری بود که نوشتی، چون تو بهاندازه کافی صبر کرده بودی، از اینکه حس کردم دیر رسیدم دنیا رو سرم خراب شده بود
سون هی: از کجا فهمیدی منم؟
تهیونگ: سخت نبود، یکم فک کردم
سون هی: ینی چطوری؟
تهیونگ: بلوغ ربطی به سن نداره، اما تجربه بدون گذروندن سن ممکن نیست
سون هی: اوهوم
تهیونگ: پس تو هر چقدم بالغ باشی، نمیتونی اندازه من تجربه داشته باشی
سون هی: پس خیلی وقته میدونی
یکی از دستاشو از کمرم آورد بالا و با موهام بازی کرد
تهیونگ: میشه گفت از همون روزی که از کمد بیرون اومدی شک کردم، بعدش تیکههای پازلو کنار هم گذاشتم و فهمیدم
خندیدم
سون هی: چطوری آخه
تهیونگ: از وقتی رسیده بودم، مرتب میشنیدم که دارن دنبالت میگردن، مامانت و سنا یه روز در میون داد میزدن سون هی کجاست؟ بعد برام شعر گفتی، بعدش رفتیم انتشارات، حمایتها و احترام مدیر اونجام دیدم، بعدشم که از تو کمد پیدات کردم
خندیدم و چیزی نگفتم
تهیونگ: تا کی میخواستی بهم نگی؟
سون هی: نمیدونم راستش
تهیونگ: خب چرا نگفتی؟
سون هی: چون فهمیدم از اون شاعر خوشت میاد و میشناسیش. دلم میخواست منو برای خودم بخوای فقط
لپمو کشید
تهیونگ: تو به خودتم حسودی کردی؟
سرمو به سینهش تکیه دادم
سون هی: آره حسودم، تو مال منی
با یه حرکت جامونو عوض کرد
تهیونگ: توام مالی منی
موهاشو که یکم شلخته ریخته بودن تو صورتش مرتب کردم
سون هی: اوهوم، من مال توام
لبامو کوتاه بوسید
سون هی: ولی یه سوال
تهیونگ: جاااانم؟
لبخند عمیقی زدم
سون هی: تو چطوری اون شعرمو خوندی؟ من اونو تو وبلاگ خودم نوشته بودم
تهیونگ: از همون صفحه اصلی سایت فرهنگ و هنر کره
سون هی: ولی من که دیگه شعرامو به انتشارات نمیدم
تهیونگ: خب از سایت اصلی به وبلاگ تو لینک میشه
سون هی: ولی من که از آقای لی نخواستم اینکارو انجام بده
تهیونگ: من خبر ندارم، فقط تو باکس تبلیغات سایت دیدم نوشته که از این به بعد میتونید برای خوندن سری اشعار «سراپا سفید» به این آدرس برید. وارد لینک شدم که دیدم وبلاگ خودته. البته برای منی که به خوندن شعرای تو عادت داشتم، اگرم تبلیغ نمیشدی با یه سرچ کوتاه پیدات میکردم
ادامه دارد...
حمایت؟!
__________________________________
شرط :
پیجش بشه ۵۰۰
https://wisgoon.com/rqaew3
" بازی شانس "
part : 31
تا چند لحظه نگاش کردم و چیزی نگفتم
تهیونگ: دلیل بغض اون روزم همین شعری بود که نوشتی، چون تو بهاندازه کافی صبر کرده بودی، از اینکه حس کردم دیر رسیدم دنیا رو سرم خراب شده بود
سون هی: از کجا فهمیدی منم؟
تهیونگ: سخت نبود، یکم فک کردم
سون هی: ینی چطوری؟
تهیونگ: بلوغ ربطی به سن نداره، اما تجربه بدون گذروندن سن ممکن نیست
سون هی: اوهوم
تهیونگ: پس تو هر چقدم بالغ باشی، نمیتونی اندازه من تجربه داشته باشی
سون هی: پس خیلی وقته میدونی
یکی از دستاشو از کمرم آورد بالا و با موهام بازی کرد
تهیونگ: میشه گفت از همون روزی که از کمد بیرون اومدی شک کردم، بعدش تیکههای پازلو کنار هم گذاشتم و فهمیدم
خندیدم
سون هی: چطوری آخه
تهیونگ: از وقتی رسیده بودم، مرتب میشنیدم که دارن دنبالت میگردن، مامانت و سنا یه روز در میون داد میزدن سون هی کجاست؟ بعد برام شعر گفتی، بعدش رفتیم انتشارات، حمایتها و احترام مدیر اونجام دیدم، بعدشم که از تو کمد پیدات کردم
خندیدم و چیزی نگفتم
تهیونگ: تا کی میخواستی بهم نگی؟
سون هی: نمیدونم راستش
تهیونگ: خب چرا نگفتی؟
سون هی: چون فهمیدم از اون شاعر خوشت میاد و میشناسیش. دلم میخواست منو برای خودم بخوای فقط
لپمو کشید
تهیونگ: تو به خودتم حسودی کردی؟
سرمو به سینهش تکیه دادم
سون هی: آره حسودم، تو مال منی
با یه حرکت جامونو عوض کرد
تهیونگ: توام مالی منی
موهاشو که یکم شلخته ریخته بودن تو صورتش مرتب کردم
سون هی: اوهوم، من مال توام
لبامو کوتاه بوسید
سون هی: ولی یه سوال
تهیونگ: جاااانم؟
لبخند عمیقی زدم
سون هی: تو چطوری اون شعرمو خوندی؟ من اونو تو وبلاگ خودم نوشته بودم
تهیونگ: از همون صفحه اصلی سایت فرهنگ و هنر کره
سون هی: ولی من که دیگه شعرامو به انتشارات نمیدم
تهیونگ: خب از سایت اصلی به وبلاگ تو لینک میشه
سون هی: ولی من که از آقای لی نخواستم اینکارو انجام بده
تهیونگ: من خبر ندارم، فقط تو باکس تبلیغات سایت دیدم نوشته که از این به بعد میتونید برای خوندن سری اشعار «سراپا سفید» به این آدرس برید. وارد لینک شدم که دیدم وبلاگ خودته. البته برای منی که به خوندن شعرای تو عادت داشتم، اگرم تبلیغ نمیشدی با یه سرچ کوتاه پیدات میکردم
ادامه دارد...
حمایت؟!
__________________________________
شرط :
پیجش بشه ۵۰۰
https://wisgoon.com/rqaew3
- ۱۳.۴k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط