Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_38
بیشتر گریه کردم
_خیلی خب اروم باش لیلی اروم باش!
چند دقیقه ای گذشت
سرم ارومتر شده بودو میتونستم خودمو عادی جلوه بدم
ولی همچنان تن صدام لرزش داشت
+جونگکوک؟
_هوم
بازم سعی داشتم ثابت کنم کاری نکردم!
+من دارم راستشو میگم من کاری نکردم باور کن فقط میخواستم حرصمو روشون خالی کنم برای همین شمارشون رو برداشتم
اونا مزاحم شدن و...
_میدونم
منو روی تخت گذاشتو کنارم دراز کشید و سرمو نوازش کرد
_بخواب
با بغض لب زدم "باشه"
_اروم باش، این بغض لعنتی چیه؟
«ویو جونگکوک»
به چهره خسته و غرق خوابش نگاه کردم
خیلی بچه بود.. فقط 17 سالش بود و این همه بلا سرش اومده بود
احساس میکرد همه فراموشش کردن
حس میکرد تکیه گاهی نداره حقم داشت
خوب درکش میکردم.. لعنت بهم.. کی اینقدر بی رحم شدم؟
لعنت بهت ویکتوریا
«ویو لیلی»
صبح از خواب بیدار شدم
دیدم جونگکوک کنارم خواب خوابه جوری که انگار چند شبه نخوابیده توی چهره جذابش محو بودم.
دستمو بالا اوردمو خطوط فرضی روی گونش میکشدم!
خیلی اروم چشماشو باز کرد
نگاهمو ازش نگرفتمو به چشماش زل زدم
_جذابم نه؟
+چ.. چی؟
_میگم نکنه شاخ دارم که داری اینطوری نگام میکنی؟! یا شایدم از عشقه
صداش بم تر شده بود
+برو بابا
_فسقلی کله شق
+ولی من فسقلی نیستم! تو اینو نمیفهمی ولی خودم خوب میفهمم
جملم غم داشت
هیچکس نمیفهمید از لحاظ روحی به اندازه یه ادم، 60 ساله درد کشیدم
انگار توی نگاهم همه چیزو خوند
نگاهش کمی ناراحت شد ولی حفظ ظاهر کرد و
تک خنده ای کردو چیزی نگفت.
90 لایک
#part_38
بیشتر گریه کردم
_خیلی خب اروم باش لیلی اروم باش!
چند دقیقه ای گذشت
سرم ارومتر شده بودو میتونستم خودمو عادی جلوه بدم
ولی همچنان تن صدام لرزش داشت
+جونگکوک؟
_هوم
بازم سعی داشتم ثابت کنم کاری نکردم!
+من دارم راستشو میگم من کاری نکردم باور کن فقط میخواستم حرصمو روشون خالی کنم برای همین شمارشون رو برداشتم
اونا مزاحم شدن و...
_میدونم
منو روی تخت گذاشتو کنارم دراز کشید و سرمو نوازش کرد
_بخواب
با بغض لب زدم "باشه"
_اروم باش، این بغض لعنتی چیه؟
«ویو جونگکوک»
به چهره خسته و غرق خوابش نگاه کردم
خیلی بچه بود.. فقط 17 سالش بود و این همه بلا سرش اومده بود
احساس میکرد همه فراموشش کردن
حس میکرد تکیه گاهی نداره حقم داشت
خوب درکش میکردم.. لعنت بهم.. کی اینقدر بی رحم شدم؟
لعنت بهت ویکتوریا
«ویو لیلی»
صبح از خواب بیدار شدم
دیدم جونگکوک کنارم خواب خوابه جوری که انگار چند شبه نخوابیده توی چهره جذابش محو بودم.
دستمو بالا اوردمو خطوط فرضی روی گونش میکشدم!
خیلی اروم چشماشو باز کرد
نگاهمو ازش نگرفتمو به چشماش زل زدم
_جذابم نه؟
+چ.. چی؟
_میگم نکنه شاخ دارم که داری اینطوری نگام میکنی؟! یا شایدم از عشقه
صداش بم تر شده بود
+برو بابا
_فسقلی کله شق
+ولی من فسقلی نیستم! تو اینو نمیفهمی ولی خودم خوب میفهمم
جملم غم داشت
هیچکس نمیفهمید از لحاظ روحی به اندازه یه ادم، 60 ساله درد کشیدم
انگار توی نگاهم همه چیزو خوند
نگاهش کمی ناراحت شد ولی حفظ ظاهر کرد و
تک خنده ای کردو چیزی نگفت.
90 لایک
- ۱۸.۴k
- ۲۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط