Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_269
نگاهی به جونگکوک انداختم
همونطور راحت لم داده بود و توی خوابی عمیق بود
بهتر بود یه کرمی بریزم
گوشیمو از روی عسلی کنار تخت برداشتم و سمت پلی لیست اهنگام رفتم
یه اهنگ شاد انتخاب کردم و اول قطعش کردم
صدای اهنگ رو بردم تا اخر
وجایی کنار گوش جونگکوک نگهش داشتم
و بعد دوباره دکمرو فشردم تا اهنگ پلی بشه
جونگکوک با صدای بلند اهنگ سریع روی تخت نیم خیز شد و این طرف اونطرفو نگاه میکرد
خلاصه جونم براتون بگه که واقعا رفته بود توی شک..
برادر فکر میکرد جنگی چیزی شده
چشماش سرخ سرخ بودو ابروهاش در هم
وخودم..
افتاده بودم روزی زمینو خِر خِر کنان میخندیدم و مشت میزدم توی زمین
جونگکوک پوزخندی زدو اروم لـ ب زد
_اره بخند... تو نخندی کی بخنده؟
+وااااای واااای قیافشووو
توی یه حرکت ناگهانی از روی تخت پرید پایینو دست انداخت زیر پامو منو انداخت روی شونش..
مثل بچهای دوساله دست پا میزدمو جیغ جیغ میکردم
همونطور که من روی شونش بودم سمت دستشویی رفت
خب فاتحه مع صلوات
+جونگکوک داری چیکار میکنی؟؟؟؟ ولم کن
میخوای بهم گو..ه بدییی؟
لحظه ای با تعجب بهم زل زد
ولی قطعا جونگکوک کارای عجیبی میکنه!
_خواهشا هیس شو لیلی
سمت روشویی رفتو صورتشو شست مسواکشو بیرون اورد و شروع کرد به مسواک زدن
منم عین اسکلا مثل یه مر ده روی شونش افتاده بودم
وقتی مسواکشو زد از دسشویی زد بیرون
+ولم کن دیگه،این کارا یعنی چی؟؟؟
_چیه اون بالا مشکلی داری فسقلی؟
حرصی ناخن هامو فرو کردم توی کمـ رش ولی انگار نه انگار
بیخیال از اتاق زد بیرونو پله هارو سریع پایین رفت
چراغای خونه همه روشن بودنو بوی خیلی خوبی تو خونه پیچیده بود
مادر جونم چه کرده؟؟؟
همرو دیوونه کرده
جونگکوک وارد آشپزخونه شد
مادر جون داشت چیزی درست میکرد
رو بهش گفتم
+وااای مادر جون ترو خدا بگو منو بزاره پایین!
مادر جون وقتی متوجه حضور ما با تعجب چشماش گرد شد..
_جونگکوک مادر یعنی چی چرا دخترو انداختی رو شونت؟
_هیچی مامان زبون درازی کرده، تنبیهش کردم
_بزارش پایین بچرو!
_فعلا نه
_نکنه دلت تـ.نگ شده برای دمپایی هام؟؟
_نه اصلا
_پس حرف گوش کن
_گفتم که نه مادر
مادر جون تنها چشم غره ای نثارش کردو شونه ای بالا انداخت
چشمام گرد شدو تاکید وار صداش زدم
230 لایک
#season_Third
#part_269
نگاهی به جونگکوک انداختم
همونطور راحت لم داده بود و توی خوابی عمیق بود
بهتر بود یه کرمی بریزم
گوشیمو از روی عسلی کنار تخت برداشتم و سمت پلی لیست اهنگام رفتم
یه اهنگ شاد انتخاب کردم و اول قطعش کردم
صدای اهنگ رو بردم تا اخر
وجایی کنار گوش جونگکوک نگهش داشتم
و بعد دوباره دکمرو فشردم تا اهنگ پلی بشه
جونگکوک با صدای بلند اهنگ سریع روی تخت نیم خیز شد و این طرف اونطرفو نگاه میکرد
خلاصه جونم براتون بگه که واقعا رفته بود توی شک..
برادر فکر میکرد جنگی چیزی شده
چشماش سرخ سرخ بودو ابروهاش در هم
وخودم..
افتاده بودم روزی زمینو خِر خِر کنان میخندیدم و مشت میزدم توی زمین
جونگکوک پوزخندی زدو اروم لـ ب زد
_اره بخند... تو نخندی کی بخنده؟
+وااااای واااای قیافشووو
توی یه حرکت ناگهانی از روی تخت پرید پایینو دست انداخت زیر پامو منو انداخت روی شونش..
مثل بچهای دوساله دست پا میزدمو جیغ جیغ میکردم
همونطور که من روی شونش بودم سمت دستشویی رفت
خب فاتحه مع صلوات
+جونگکوک داری چیکار میکنی؟؟؟؟ ولم کن
میخوای بهم گو..ه بدییی؟
لحظه ای با تعجب بهم زل زد
ولی قطعا جونگکوک کارای عجیبی میکنه!
_خواهشا هیس شو لیلی
سمت روشویی رفتو صورتشو شست مسواکشو بیرون اورد و شروع کرد به مسواک زدن
منم عین اسکلا مثل یه مر ده روی شونش افتاده بودم
وقتی مسواکشو زد از دسشویی زد بیرون
+ولم کن دیگه،این کارا یعنی چی؟؟؟
_چیه اون بالا مشکلی داری فسقلی؟
حرصی ناخن هامو فرو کردم توی کمـ رش ولی انگار نه انگار
بیخیال از اتاق زد بیرونو پله هارو سریع پایین رفت
چراغای خونه همه روشن بودنو بوی خیلی خوبی تو خونه پیچیده بود
مادر جونم چه کرده؟؟؟
همرو دیوونه کرده
جونگکوک وارد آشپزخونه شد
مادر جون داشت چیزی درست میکرد
رو بهش گفتم
+وااای مادر جون ترو خدا بگو منو بزاره پایین!
مادر جون وقتی متوجه حضور ما با تعجب چشماش گرد شد..
_جونگکوک مادر یعنی چی چرا دخترو انداختی رو شونت؟
_هیچی مامان زبون درازی کرده، تنبیهش کردم
_بزارش پایین بچرو!
_فعلا نه
_نکنه دلت تـ.نگ شده برای دمپایی هام؟؟
_نه اصلا
_پس حرف گوش کن
_گفتم که نه مادر
مادر جون تنها چشم غره ای نثارش کردو شونه ای بالا انداخت
چشمام گرد شدو تاکید وار صداش زدم
230 لایک
- ۱۸.۶k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط