#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_180
_وقتی سوال میپرسم درست جواب بده
دیگه کی میخوای اینو بفهمی؟
+میخام برم بخوابم
_گیج میزنی بچه.... تخت تو اینجاست
+ نه! تخت تو اینجاست، تا وقتی اینجاییم من توی اتاقی که تو توش نفس بکشی نمیشینم
_اوه! جدی ؟
+ولم کن
بی تفاوت به حرفم منو سمت تخت برد و مثل یه پر کاه روی تخت انداخت
_بخواب فسقلی کم جفتک بنداز
از روی تخت بلند شدم که برم، ولی با اخم وحشتناکی که افتاد میون ابروهاش نشستم سرجام
حالا دقت میکنما! مژه هاش حتی از مژه های من پرپشت تره
ابروهاش قشنگو حالت داره
بخدا این پسره
نیاز نبود اینقدر این ویژگی هایی که ما دخترا دوسشون داریمو بهش چسبوند
بیخیال فکرای بی سر تهم شدم و به جونگکوک نگاه کردم که لباساشو عوض کرده بود و
داشت پیرهنشو در میاورد
کی شلوارشو عوض کردو من متوجه نشدم؟
پیرهنشو کندو سمت چپ اتاق انداخت.
با یه خمیازه سمت تخت اومد خودشو روی تخت انداخت!
ناخدا گاه بغضی به گلوم چنگ انداخت
یعنی براش مهم نبود اونجوری باهام رفتار کرده؟
نفسمو پر د.رد بیرون دادم و اومدم دوباره بلند شم که دوباره صداش مانع شد
ولی اینبار با صدای بلند تر داد زد
_داری میری کدوم قبرستون؟
منم مثل خودش تـ.ن صدامو بالا بردمو جیغ جیغ کنان گفتم
+صداتو واسه من نبر بالا!
هرچی اون پایین تحقیرم کردی بسه میخام برم توی یکی از این اتاقای خر.اب شده بخوابم
بدون اینکه بهش فرصت بدم حرفی بزنه از اتاق خارج شدم و اولین قطره اشک از چشمم چکید
اه لعنتی! بالشم چی؟
چیزی که زیاده بالشه ولش کن
هنوز پام روی اولین پله ننشسته بود که حس کردم دارم به سمت بالا میرم و پاهام با زمین فاصله داره
دین دین.. ازرائیل وارد میشود
جیغ فرا بنفشی کشیدم ولی با صدای جونگکوک خفه شدم
_هییس چته تو؟ خونرو گذاشتی رو سرت
+داری چه غلطی میکنی ؟ بزارم زمین .. قلبم رفت.... ولم کن جونگکوک
بی توجه بهم دوباره وارد اتاق شد و درو پشت سرش قفل کرد
یا حضرت پشمممم
منو روی تخت گذاشتو و....
خودشم اومد کنارم دراز کشید
دمی عمیق از موهام گرفتو پچ زد
190 لایک
#Season_two
#part_180
_وقتی سوال میپرسم درست جواب بده
دیگه کی میخوای اینو بفهمی؟
+میخام برم بخوابم
_گیج میزنی بچه.... تخت تو اینجاست
+ نه! تخت تو اینجاست، تا وقتی اینجاییم من توی اتاقی که تو توش نفس بکشی نمیشینم
_اوه! جدی ؟
+ولم کن
بی تفاوت به حرفم منو سمت تخت برد و مثل یه پر کاه روی تخت انداخت
_بخواب فسقلی کم جفتک بنداز
از روی تخت بلند شدم که برم، ولی با اخم وحشتناکی که افتاد میون ابروهاش نشستم سرجام
حالا دقت میکنما! مژه هاش حتی از مژه های من پرپشت تره
ابروهاش قشنگو حالت داره
بخدا این پسره
نیاز نبود اینقدر این ویژگی هایی که ما دخترا دوسشون داریمو بهش چسبوند
بیخیال فکرای بی سر تهم شدم و به جونگکوک نگاه کردم که لباساشو عوض کرده بود و
داشت پیرهنشو در میاورد
کی شلوارشو عوض کردو من متوجه نشدم؟
پیرهنشو کندو سمت چپ اتاق انداخت.
با یه خمیازه سمت تخت اومد خودشو روی تخت انداخت!
ناخدا گاه بغضی به گلوم چنگ انداخت
یعنی براش مهم نبود اونجوری باهام رفتار کرده؟
نفسمو پر د.رد بیرون دادم و اومدم دوباره بلند شم که دوباره صداش مانع شد
ولی اینبار با صدای بلند تر داد زد
_داری میری کدوم قبرستون؟
منم مثل خودش تـ.ن صدامو بالا بردمو جیغ جیغ کنان گفتم
+صداتو واسه من نبر بالا!
هرچی اون پایین تحقیرم کردی بسه میخام برم توی یکی از این اتاقای خر.اب شده بخوابم
بدون اینکه بهش فرصت بدم حرفی بزنه از اتاق خارج شدم و اولین قطره اشک از چشمم چکید
اه لعنتی! بالشم چی؟
چیزی که زیاده بالشه ولش کن
هنوز پام روی اولین پله ننشسته بود که حس کردم دارم به سمت بالا میرم و پاهام با زمین فاصله داره
دین دین.. ازرائیل وارد میشود
جیغ فرا بنفشی کشیدم ولی با صدای جونگکوک خفه شدم
_هییس چته تو؟ خونرو گذاشتی رو سرت
+داری چه غلطی میکنی ؟ بزارم زمین .. قلبم رفت.... ولم کن جونگکوک
بی توجه بهم دوباره وارد اتاق شد و درو پشت سرش قفل کرد
یا حضرت پشمممم
منو روی تخت گذاشتو و....
خودشم اومد کنارم دراز کشید
دمی عمیق از موهام گرفتو پچ زد
190 لایک
- ۲۰.۷k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط