#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_268


_خانوم خانوما چرا قهر میکنی؟
+شب خوش
_روزه هنوز
+برو بابا حست نیست
_توی اتاقمم، کجا برم؟
+کاری نکن بگم مادر جون از خونه بندازدت بیرونااا
_چه حرفا.. توی خونه پدرم خودمو تهدید میکنی؟
+میدونی که اگه ازشون بخوام اینکارو انجام میدن

کمی مکث کرد
انگار فهمیده بود حق با منه
یک دقیقه ای گذشت ولی بازم صدایی ازش در نیومد
ترسیده سمتش برگشتم دیدم با چشمای باز داره بهم نگاه میکنه

+شوهرمم جن زده شد
_من تا ترو مال خودم نکنم سالم میمونم!

تعجب کردم
خجالت زده سرمو توی سی//نش قایم کردم
خندید
و لعنت به من که دلم میخاست ساعت ها به خنده هاش گوش بدم
لعنت به من که اینطوری نگرانش میشدم
و لعنت به من که واسه اینکه اون خوشحال باشه از خودم میگذرم..
به این حس چی میگن؟؟
نمیدونم
نمیخوامم بدونم
میخوام جونگکوک قبل از یه شوهر و همسر یه رفیق باشه برام
اره ما فقط رفیقیم!!
اونم چه رفیقایی.. رفیقایی که همو میبو..سن وتو اتیش هم میسوزن.
دیگه تقلایی ازم صورت نگرفتو کم کم چشمام گرم شد

(چند ساعت بعد)

با حس گرمی خاصی از خواب بیدار شدم
اینقدر گرمم شده بود که کل بدنم شده بود از عر.ق
نگاهی به موقعیتم انداختم
همونطور توی اغو//شش بودم و دستاش دور بازو هام بود
پوفی کشیدم و با هر زوری بود خودمو از لای دستاش ازاد کردم.
نفس عمیقی کشیدم، سمت کمد رفتم
یه دست لباس برداشتمو با حوله پریدم توی حمام
یه حمام نیم ساعتی کردم و لباسامو پوشیدم و از حموم زدم
بیرون
هنوز خواب بود
سمت میز آرایشی رفتم
موهامو شونه زدم.. چون حوصله سشوار نداشتم همونطوری ازادنه ولشون کردم

230 لایک
دیدگاه ها (۸)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_269نگاهی به جونگکوک ان...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_270+مادر جون!! صدای خن...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_266چشم غره ای نثارش کر...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۱۶ فصل ۳ )هیچی نیست. بخواب سرفه شديدي ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_208و بازهم همون حس لعـ ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط