Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_270


+مادر جون!!

صدای خنده ارومش به گوشم خورد
سعی کردم به پوزخند رو مخ جونگکوک توجهی نداشته باشم
ولی مگه میشد
یه دور سریع دور خودش چرخید
دوباره جیغی کشیدم و محکم کوبیدم توی کمـ... رش

+گااااااو !!!!!!

صدای خنده هاش بلند شد
ایستادو یکی محکم کوبید روی بـا/سنم
و بعد اروم گذاشتتم روی زمین
لباسمو مرتب کردم و چشم غره توپی نثارش کردمو با چشم ابرو بهش فهموندم که حالیت میکنم
سمت مادر جون رفتم

+مادر جون چشمم روشن

خندیدو گفت

_با توجه به قیافه برزخی جونگکوک قطعا بلایی سرش اوردی عزیزم. من طرف حقم
+ایبابا خب.. خب باید ادب میشد!

دوباره خندید

_اینارو ول کنید مادر
برید اماده شین قراره بریم پارک
یه دور همی ساده داریم

دستامو به هم کوبیدم

+جدیی؟ کیا میخوان بیان
_داداشام خواهرام برادر شوهرم و خواهر شوهرم
همراه با زن بچه هاشون
+عالیه!

رو برگردوندم سمت جونگکوک

+میرم اماده شم، باشه؟

نگاه خیرش صورتمو از نظر گذروند و بعد ابرویی بالا انداخت

_بسلامت

سریع سمت اتاق دویدم در کمدو باز کردم
نگاهی به لباسام انداختم
یکیشونو پوشیدم
سمت میز ارایشی رفتم
ارایش کمی کردم و موهامو بافتم..
کیفمو بهشون اضافه کردم و از اتاق زدم بیرون..
همینکه من بیرون زدم جونگکوک وارد اتاق شد
بی توجه بهش پله هارو پایین رفتم
دیدم مادر جونو پدرجون اماده شدن و وسایلو تو سبد.. چیدن
کمی منتظرم موندیم تا جونگکوک و نامجون اماده بشن
بعد اینکه اونا هم اومدن همه باهم از خونه خارج شدیمو سمت ماشینامون رفتیم
منو جونگکوک و نامجون قرار شد با ماشین جونگکوک بریم
و پدرجون هم قرار شد با مادر جون برن بابامو بیارن

توی ماشین نشستیم
جونگکوک پاشو روی گاز فشرد و ماشینو از پارکینگ بیرون برد
ده دقیقه ای بود که توی جاده بودیم و داشتیم سمت پارک میرفتیم
توی کل مسیر حرفی بینمون رد بدل نمیشد و تنها اهنگی پخش میشد
گوشیمو برداشتم
پیامی از یه شماره ناشناس برام اومده بود.

بازش کردم
نوشته بود

_سلام عزیزم خوبی؟

مردد دوباره شماره رو خوندم
ولی اصلا نمیشناختم
جواب دادم

+سلام. ممنون ببخشید جنابعالی؟

پیامو فرستادمو اینبار تلگرامم رو باز کردم
همیشه کلی پیامو نوتیف از طرف این اون میومد روی گوشیم
چون عکس خودم پروفایلم بود و خاطر خواه زیاد داشتم
رفتمو پیام وونا رو باز کردم
نوشته بود

_لیلی چطوری... میای پارک دیگه؟ نیای نمیام!

براش نوشتم

+فدات دارم میام
نمیدونستم توهم هستی
........

230 لایک
دیدگاه ها (۱۶۵)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_271گوشیو کنار گذاشتم و...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_272گوشیو کنار گذاشتم و...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_269نگاهی به جونگکوک ان...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_268_خانوم خانوما چرا ق...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_228جونگکوک دستش دور بازو...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_200_چیزی گفتی؟ هوفی کشید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط