𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟔
بعد از جواب کوک، گروه منفجر شده بود از استیکر و ایموجی خنده.
مینا زیر لب غر میزد:
– «عهههه چرا همش گیر میده به من…»
کوک: «خب حالا نوبت منه 😏 … مینا! جرأت یا حقیقت؟»
مینا: «وای نهههه… حقیقت.»
کوک: «باشه. راستشو بگو… آخرین باری که به کسی فکر +18 کردی کی بود؟»
ات: «😳😳😳 واااای سوالو ببین!»
مینا: «عهههه دیوونهای؟ چرا همچین چیزی میپرسی؟!»
کوک: «بازی همینه. فرار نداره 😌»
مینا چند دقیقه تایپ کرد، پاک کرد… دوباره نوشت، دوباره پاک کرد. دستاش میلرزید. بالاخره زد:
– «… چند شب پیش. ولی نمیگم به کی فکر کردم 😶»
ات ترکید به خنده.
– «وای وای وای 😏 حالا من هزار سال سوژه دارم!»
کوک: «عهههه خب همین کافیه. معلومه اون کی بوده.»
مینا سریع جواب داد:
– «نهههه! تو غلط میکنی بدونی 😤»
ات یه استیکر خنده فرستاد.
– «خب حالا نوبت میناست. جرأت یا حقیقت بده به من یا کوک 😁»
مینا خیره شد به صفحه. نفسش تندتر شده بود.
بازی تازه شروع شده بود، ولی دیگه هیچ چیز ساده به نظر نمیرسید…
شرایط:۱۷ تا لایک ۱۰ تا کامنت
شرایطو زودتر برسونید زودتر پارت میخونیدااااا
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟔
بعد از جواب کوک، گروه منفجر شده بود از استیکر و ایموجی خنده.
مینا زیر لب غر میزد:
– «عهههه چرا همش گیر میده به من…»
کوک: «خب حالا نوبت منه 😏 … مینا! جرأت یا حقیقت؟»
مینا: «وای نهههه… حقیقت.»
کوک: «باشه. راستشو بگو… آخرین باری که به کسی فکر +18 کردی کی بود؟»
ات: «😳😳😳 واااای سوالو ببین!»
مینا: «عهههه دیوونهای؟ چرا همچین چیزی میپرسی؟!»
کوک: «بازی همینه. فرار نداره 😌»
مینا چند دقیقه تایپ کرد، پاک کرد… دوباره نوشت، دوباره پاک کرد. دستاش میلرزید. بالاخره زد:
– «… چند شب پیش. ولی نمیگم به کی فکر کردم 😶»
ات ترکید به خنده.
– «وای وای وای 😏 حالا من هزار سال سوژه دارم!»
کوک: «عهههه خب همین کافیه. معلومه اون کی بوده.»
مینا سریع جواب داد:
– «نهههه! تو غلط میکنی بدونی 😤»
ات یه استیکر خنده فرستاد.
– «خب حالا نوبت میناست. جرأت یا حقیقت بده به من یا کوک 😁»
مینا خیره شد به صفحه. نفسش تندتر شده بود.
بازی تازه شروع شده بود، ولی دیگه هیچ چیز ساده به نظر نمیرسید…
شرایط:۱۷ تا لایک ۱۰ تا کامنت
شرایطو زودتر برسونید زودتر پارت میخونیدااااا
- ۲.۰k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط