𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟒

صفحه‌ی گوشی روشن شد. بالای صفحه نوشته بود: مونگلا.
سه تا نقطه‌ی آبی، یکی‌یکی ظاهر شدن. اولین پیام از کوک بود.

کوک: «خب… حالا شد. سلام به مونگلا 😏»
ات: «😂😂😂 سلام به خودت مونگلِ اعظم»
مینا: «عهههه… چرا اسم گروه اینه؟!»
کوک: «چون بهم میاد. شما دوتا هم فرق زیادی ندارین.»
ات: «قبول دارم 😎»
مینا: «نه من قبول ندارم 😑»

ات یه عالمه ایموجی خنده فرستاد.
کوک نوشت:
– «اگه قبول نداری، پس چرا اینجایی؟ برو خب!»

مینا چشماش گرد شد.
– «عهههه چه پررو 😳 تازه اومدی گروه زدی، بعدشم میگی برو؟»
ات: «آروم باشین تو رو خدا 😭 بذارین حداقل اولین شب گروه دعوا نکنین.»

کوک یه استیکر خنده‌ی شیطونی فرستاد.
– «من فقط دارم تست می‌کنم ببینم کی زودتر حرصش می‌گیره.»

مینا گوشی رو کوبید روی بالش. زیر لب غر زد:
– «خودشو گرفت… عه!»
اما لبخند نصفه‌اش لو داد که دلش کمی گرم شده.
حمایت نکنید نمیزارم 🩴
دیدگاه ها (۱)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟓چت گروهی هنوز تازه بود. ولی...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟔بعد از جواب کوک، گروه منفجر...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟑مینا بهت‌زده بود. هنوز داشت...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟐ات هیچ‌وقت اهل تعلل نبود. ا...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟏𝟎ات هنوز داشت به ویس کوک می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط