چند شاتی

" بازی شانس "
PART : 18
سون هی: بیشتر از 3 روز دلم نمیاد مامان بابامو نگران کنم
چشماش گرد شد
تهیونگ: یعنی حتی نگیم با همیم؟
سون هی: آره دیگه، بذار ببینم چقد باورم دارن، چقد بهم اعتماد دارن
تهیونگ: من که اجازه دارم به خانواده‌م خبر بدم؟
یکم فک کردم
سون هی: آره، تو بگو، درسته بالاخره میفهمن کجام و با کی‌ام اما برام مهمه که رفتارشونو بعد اینکه برگشتم خونه با جفتمون ببینم
دستمو گرفت تو دستش و بوسید
تهیونگ: این سری همه جوره مراقبتم
چشمام اشکی شد
سون هی: میدونم
تهیونگ: خب، موافقی اول بریم خرید و بعد مقصدمونو انتخاب کنیم؟
سرمو تند تند تکون دادم
سون هی: آرهههه، بزن بریم
یه لحظه حواسش جمع شد
تهیونگ: راستی دلیل پنجمو نگفتی
ابروهامو انداختم بالا
سون هی: اینو عمرا اگه بگم، 3 روزی که سفر هستیم خودت بفهم
خندید
تهیونگ: خیله خب، پس بزن بریم

ادامه دارد پریزاد
شرط ؟
خودتون حمایت کنید
دیدگاه ها (۵)

آدم‌ کسی رو که بیشتر از همه دوست دارهزودتر از دستش ناراحت می...

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی" بازی شانس "PART : 32 سون هی: پس ینی شعر دیشبمم خون...

چند پارتی" بازی شانس "part : ۲۶🔹از دید تهیونگ🔹با دیدن متن رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط