Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_68
_اخماتو وا کن دیگه اگه باز نکنی انقد میچلونمت که روده هات بریزه بیرون
گونه هاش گل انداخت اخماشو باز کرد و ازم جدا شد
+خیلیه خب..
کمی اون پا و این پا کردو گفت
+ ولی بدون اجازه بهم دست نزن
از لحن سردش لحظه ای جا خوردم
یعنی چی! یعنی چی بدون اجازه بهش دست نزنم.؟
مگه غیره اینه که اون الان زن قانونی منه؟!
غرق در افکارم بودمو متوجه نشدم کی از اتاق خارج شد.
با اخم از اتاق بیرون اومدم
سمت پذیرایی رفتم
دیدم یونگی درحال عذر خواهی کردن از لیلی عه
سمتشون رفتم ولی اینبار این من بودم که باهاش لج کرده بودم
از وونا عذر خواهی کردمو کنار تلویزیون نشستم که یونگی ام اومد کنارم گفت:
_ زود جمعش کردیم نه؟
_اره افرین
خندید
دیگه حرفی بینمون رد بدل نشدو به صفحه تلویزیون خیره شدیم.
«لیلی»
قهوه هرو توی سینی مرتب کردمو سمت عسلی کنار میز رفتم و فنجونی کنار وونا گذاشتم
+شتر بیا قهوه کوفت کن.
_مرسی هانی
یکیم واسه خودم گذاشتمو سمت مبلی که جونگکوک و یونگی روش نشسته بودن رفتم.
روی عسلی دوتا فنجون گذاشتم
یونگی لبخندی زدو گفت
_مرسی زن داداش
جونگکوک هم تشکر زیر لبی کرد.
خواهشی گفتمو کنار وونت نشستم
وونا با ارنجش زد به پهلوم
+اخ چه مر/گته پد/صگ
_چی به جونگکوک بدبخت گفتی که اینجوری وقتی میری پیشش اخماش میره توهم؟
+کی من؟ نبابا اخه من چیکار به این دارم.
_کیو اس/کل کنی؟
+نه اس/کل چی
لحظه به فکر فرو رفتم
وونا راست میگفت وقتی نزدیکش میشدم اخماش میرفت توی هم و به زور دو کلمه به زبون میاورد
نکنه؟
یعنی واسه اینکه بهش گفتم بهم بی اجازه دست نزنه اینجوری شده؟
خب مگه چی گفتم؟
_کجایی لیلی با توام
+چیزه وونا بنظرم ازین ناراحته که من بهش گفتم بی اجازه بهم دست نزنه.
وونا یکی کوبید تو سرش
115 لایک
#part_68
_اخماتو وا کن دیگه اگه باز نکنی انقد میچلونمت که روده هات بریزه بیرون
گونه هاش گل انداخت اخماشو باز کرد و ازم جدا شد
+خیلیه خب..
کمی اون پا و این پا کردو گفت
+ ولی بدون اجازه بهم دست نزن
از لحن سردش لحظه ای جا خوردم
یعنی چی! یعنی چی بدون اجازه بهش دست نزنم.؟
مگه غیره اینه که اون الان زن قانونی منه؟!
غرق در افکارم بودمو متوجه نشدم کی از اتاق خارج شد.
با اخم از اتاق بیرون اومدم
سمت پذیرایی رفتم
دیدم یونگی درحال عذر خواهی کردن از لیلی عه
سمتشون رفتم ولی اینبار این من بودم که باهاش لج کرده بودم
از وونا عذر خواهی کردمو کنار تلویزیون نشستم که یونگی ام اومد کنارم گفت:
_ زود جمعش کردیم نه؟
_اره افرین
خندید
دیگه حرفی بینمون رد بدل نشدو به صفحه تلویزیون خیره شدیم.
«لیلی»
قهوه هرو توی سینی مرتب کردمو سمت عسلی کنار میز رفتم و فنجونی کنار وونا گذاشتم
+شتر بیا قهوه کوفت کن.
_مرسی هانی
یکیم واسه خودم گذاشتمو سمت مبلی که جونگکوک و یونگی روش نشسته بودن رفتم.
روی عسلی دوتا فنجون گذاشتم
یونگی لبخندی زدو گفت
_مرسی زن داداش
جونگکوک هم تشکر زیر لبی کرد.
خواهشی گفتمو کنار وونت نشستم
وونا با ارنجش زد به پهلوم
+اخ چه مر/گته پد/صگ
_چی به جونگکوک بدبخت گفتی که اینجوری وقتی میری پیشش اخماش میره توهم؟
+کی من؟ نبابا اخه من چیکار به این دارم.
_کیو اس/کل کنی؟
+نه اس/کل چی
لحظه به فکر فرو رفتم
وونا راست میگفت وقتی نزدیکش میشدم اخماش میرفت توی هم و به زور دو کلمه به زبون میاورد
نکنه؟
یعنی واسه اینکه بهش گفتم بهم بی اجازه دست نزنه اینجوری شده؟
خب مگه چی گفتم؟
_کجایی لیلی با توام
+چیزه وونا بنظرم ازین ناراحته که من بهش گفتم بی اجازه بهم دست نزنه.
وونا یکی کوبید تو سرش
115 لایک
- ۲۱.۴k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط