Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_70
اروم تکونی به بازوش دادمو پچ زدم.
+جونگکوک... جونگکوک بیداری؟
اروم پلکاشو کامل باز کردو با چشمای سیاهش بهم زل زد.. و بازم اون سیاهی عجیب!
با دیدنم اخمی کردو با سردی گفت
_بگو
+جونگکوک خب چیزه... ازم دلخوری؟
پوزخندی زد
_چطور؟
+چرا اخمات تو همه؟
_مهم نیست. واسه همین اومده بودی؟
+ببخشید میدونم نباید اونو بهت میگفتم ولی خب... خب من یکم... یکم میترسمو خجالت میکشم.
تای ابروشو بالا انداختو معلوم بود به زور خندشو کنترل کرده.
پچ زدم.
+جونگکوک خواهش میکنم قهر نکن باشه؟ اصلا هرچی تو بگی ولی الان دیگه منو ببخش! دست خودم نیست... میترسم
_میترسی اره؟
سرمو به نشونه تایید بالا پایین کردم که چونمو اروم گرفتو جایی کنار گوشم لب زد
_فعلا بیخیال این موضوع میشم بعدا صحبت میکنیم باشه؟
نفسای گرمش که به گرد/نم برخورد میکرد کل بدنم رو گر میگرفت و حالمو دگرگون میکرد
چشمام سریع بستمو پشت سر هم سرمو بالا پایین کردم
بدون نگاه کردن تو چشماش سریع فلنگو بستم.
نفس اسوده ای کشیدمو سمت اتاقم به راه افتادم
حولرو برداشتم و وارد حموم شدم وانو پر آب کردمو هرچی شامپو میومد دم دستم میریختم توش.
بعد اینکه کفی شد موهامو باز کردمو لباسامو کندم و توش نشستم.
کارم زشت بودو نباید مهمون هامو تنها میزاشتم
ولی با هر تماسی که با جونگکوک میگرفتم کل بد..نم دا..غ میکردو نمیتونستم کنارش باشم
هیچی انداره حموم بهم حس خوبی نمیداد
بالاخره از وان جدا شدمو بد/نمو شستم
حولرو دورم پیچیدمو از حموم بیرون زدم بیرون
برای احتیاط اینکه شاید یهو یکی بیاد داخل درو هم قفل کردم
کنار کمد رفتمو سریع لباسامو عوض کردم
همینکه کارم تموم شدن صدای در بلند شد و بعدشم صدای یونگی
_زن داداش داخلی؟ بیا پایین شام اوردن!
+باشه الان میام
120 لایک
#part_70
اروم تکونی به بازوش دادمو پچ زدم.
+جونگکوک... جونگکوک بیداری؟
اروم پلکاشو کامل باز کردو با چشمای سیاهش بهم زل زد.. و بازم اون سیاهی عجیب!
با دیدنم اخمی کردو با سردی گفت
_بگو
+جونگکوک خب چیزه... ازم دلخوری؟
پوزخندی زد
_چطور؟
+چرا اخمات تو همه؟
_مهم نیست. واسه همین اومده بودی؟
+ببخشید میدونم نباید اونو بهت میگفتم ولی خب... خب من یکم... یکم میترسمو خجالت میکشم.
تای ابروشو بالا انداختو معلوم بود به زور خندشو کنترل کرده.
پچ زدم.
+جونگکوک خواهش میکنم قهر نکن باشه؟ اصلا هرچی تو بگی ولی الان دیگه منو ببخش! دست خودم نیست... میترسم
_میترسی اره؟
سرمو به نشونه تایید بالا پایین کردم که چونمو اروم گرفتو جایی کنار گوشم لب زد
_فعلا بیخیال این موضوع میشم بعدا صحبت میکنیم باشه؟
نفسای گرمش که به گرد/نم برخورد میکرد کل بدنم رو گر میگرفت و حالمو دگرگون میکرد
چشمام سریع بستمو پشت سر هم سرمو بالا پایین کردم
بدون نگاه کردن تو چشماش سریع فلنگو بستم.
نفس اسوده ای کشیدمو سمت اتاقم به راه افتادم
حولرو برداشتم و وارد حموم شدم وانو پر آب کردمو هرچی شامپو میومد دم دستم میریختم توش.
بعد اینکه کفی شد موهامو باز کردمو لباسامو کندم و توش نشستم.
کارم زشت بودو نباید مهمون هامو تنها میزاشتم
ولی با هر تماسی که با جونگکوک میگرفتم کل بد..نم دا..غ میکردو نمیتونستم کنارش باشم
هیچی انداره حموم بهم حس خوبی نمیداد
بالاخره از وان جدا شدمو بد/نمو شستم
حولرو دورم پیچیدمو از حموم بیرون زدم بیرون
برای احتیاط اینکه شاید یهو یکی بیاد داخل درو هم قفل کردم
کنار کمد رفتمو سریع لباسامو عوض کردم
همینکه کارم تموم شدن صدای در بلند شد و بعدشم صدای یونگی
_زن داداش داخلی؟ بیا پایین شام اوردن!
+باشه الان میام
120 لایک
- ۱۷.۳k
- ۰۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط