Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_19
عجب روباهیه این مرد...
رسیدیم خونه از ماشین که توی پارکینگ بود پیاده شدم.
با پرویی تمام رو به جونگکوک گفتم:
+خیلی خب زود باش وسایلو بیار بالا
با کمی مکث گفت.
_شوخیت گرفته این همه رو چجوری بیارم ؟ بیا کمک
حداقل خریدای خودتو بردار
+مشکل خودته
نوک زبونمو نشونش دادم و از در فاصله گرفتم.
با دیدن زبونم انگار تو با/س/نش سوزن کرده باشن
سمتم حمله ور شد
زودی در ماشین باز کردم و به سمت پلها دویدم
جونگکوک با سرعت جلوم زد و روبروم ایستاد
برای اینکه قدش حسابی از من بلند تر بود مجبور بودم سرمو حسابی بالا بگیرم.
میدونستم عاقبت خوشی نداره و هیچ کاری ازش بعید نبود!
_خب جایی تشریف میبردی!؟
+جونگکوک...
_صدات نمیاد
+دیگه زبونمو نشونت نمیدم جونگکوک برو اونطرف لطفا ترو خدا حوصله ندارم
حسابیم خستم.!
_نه
+اصلا خودم میرم میارمشون برو کنار تو برو کنار
_نه
+ هی من یچی میگم این هی میگه نه! نه و نکمه! تو بگو چیکار کنم؟؟؟؟؟
_هرکاری؟
+ باشه هرکاری
کمی فکر کرد
بعد از چند مین که انگار فکری اومده توی ذهنش بشکنی زد.
و من با کنجکاو بهش زل زدم.
_امشبمو من تو اتاق تو میخوابم، چطوره؟
سرمو عقب کشیدم
شنیده بودم مردا هرچقدر هم سفت سخت باشن بالاخره نیاز هایی دارن
ولی از جونگکوک بعید بود!
+ امکان ندارهه!!
_خود دانی یا بمون ببین باهات چیکار میکنم یا هم بزار بی دوز و کلک امشب پیشت بخوابم بد چیزیه؟ نمیدونی چقدر ادم ارزوی هم خوا.ب شدن با منو دارن؟
+خیلی خـری اعتماد بنفس نیست والا! ارزوی بقیه بخوره تو سر تو.. اونا به من چه؟
میفهمی چی میگی؟
60 لایک
#part_19
عجب روباهیه این مرد...
رسیدیم خونه از ماشین که توی پارکینگ بود پیاده شدم.
با پرویی تمام رو به جونگکوک گفتم:
+خیلی خب زود باش وسایلو بیار بالا
با کمی مکث گفت.
_شوخیت گرفته این همه رو چجوری بیارم ؟ بیا کمک
حداقل خریدای خودتو بردار
+مشکل خودته
نوک زبونمو نشونش دادم و از در فاصله گرفتم.
با دیدن زبونم انگار تو با/س/نش سوزن کرده باشن
سمتم حمله ور شد
زودی در ماشین باز کردم و به سمت پلها دویدم
جونگکوک با سرعت جلوم زد و روبروم ایستاد
برای اینکه قدش حسابی از من بلند تر بود مجبور بودم سرمو حسابی بالا بگیرم.
میدونستم عاقبت خوشی نداره و هیچ کاری ازش بعید نبود!
_خب جایی تشریف میبردی!؟
+جونگکوک...
_صدات نمیاد
+دیگه زبونمو نشونت نمیدم جونگکوک برو اونطرف لطفا ترو خدا حوصله ندارم
حسابیم خستم.!
_نه
+اصلا خودم میرم میارمشون برو کنار تو برو کنار
_نه
+ هی من یچی میگم این هی میگه نه! نه و نکمه! تو بگو چیکار کنم؟؟؟؟؟
_هرکاری؟
+ باشه هرکاری
کمی فکر کرد
بعد از چند مین که انگار فکری اومده توی ذهنش بشکنی زد.
و من با کنجکاو بهش زل زدم.
_امشبمو من تو اتاق تو میخوابم، چطوره؟
سرمو عقب کشیدم
شنیده بودم مردا هرچقدر هم سفت سخت باشن بالاخره نیاز هایی دارن
ولی از جونگکوک بعید بود!
+ امکان ندارهه!!
_خود دانی یا بمون ببین باهات چیکار میکنم یا هم بزار بی دوز و کلک امشب پیشت بخوابم بد چیزیه؟ نمیدونی چقدر ادم ارزوی هم خوا.ب شدن با منو دارن؟
+خیلی خـری اعتماد بنفس نیست والا! ارزوی بقیه بخوره تو سر تو.. اونا به من چه؟
میفهمی چی میگی؟
60 لایک
- ۱۴.۵k
- ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط