Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_17
به سمت در به را افتادم
درو با کلید قفل کردمو زدم بیرون
بعد از چند دقیقه انتظار بالاخره اقا اومد
ماشینو جلوم پارک کرد
شیشرو داد پایینو لب زد
_بیا دیگه منتظری درو برات باز کنم فسقلی؟
بازم گفت فسقلی!
وقتی صدام میکرد فسقلی انگار داشت فحـ..شم میداد
حرصی بهش چشم غره ای رفتم
ولی تحمل کردم تا توی ماشین به حسابش برسم
با حرص نشستم توی ماشینو درو محکم بستم
+سلام
_سلام، درو چرا اینطوری میبندی؟
چشم غره ای نثارش کردم
+میشه ایقد نگی فسقلی فقط چند ماه مونده برم تو 18سالگی یعنی سن قانونی میفهمی؟
_به هر حال فسقلیی
+خیلی بی نمکی
_تو نمک داری بسه خیار شور کجا بریم
+بریم لباس بخرم
با تعجب سمتم برگشت
_شوخی میکنی نه؟
+اصلا
_همین یه هفته پیش کمدت رو پر لباس کردن!
+ من لباس میخام
_اوکی بریم
(چند ساعت بعد)
حسابی جونگکوک رو خسته کرده بودم از این پاساژ تو اون پاساژ
حتی خودمم خسته شده بودم
ولی نمیخواستم ضعف نشون بدم
بالاخره زبون باز کرد و بی حال لب زد
_ نمیشه یه روز دیگه بیایم خستم
+نه نمیشه
۵۵ لایک
#part_17
به سمت در به را افتادم
درو با کلید قفل کردمو زدم بیرون
بعد از چند دقیقه انتظار بالاخره اقا اومد
ماشینو جلوم پارک کرد
شیشرو داد پایینو لب زد
_بیا دیگه منتظری درو برات باز کنم فسقلی؟
بازم گفت فسقلی!
وقتی صدام میکرد فسقلی انگار داشت فحـ..شم میداد
حرصی بهش چشم غره ای رفتم
ولی تحمل کردم تا توی ماشین به حسابش برسم
با حرص نشستم توی ماشینو درو محکم بستم
+سلام
_سلام، درو چرا اینطوری میبندی؟
چشم غره ای نثارش کردم
+میشه ایقد نگی فسقلی فقط چند ماه مونده برم تو 18سالگی یعنی سن قانونی میفهمی؟
_به هر حال فسقلیی
+خیلی بی نمکی
_تو نمک داری بسه خیار شور کجا بریم
+بریم لباس بخرم
با تعجب سمتم برگشت
_شوخی میکنی نه؟
+اصلا
_همین یه هفته پیش کمدت رو پر لباس کردن!
+ من لباس میخام
_اوکی بریم
(چند ساعت بعد)
حسابی جونگکوک رو خسته کرده بودم از این پاساژ تو اون پاساژ
حتی خودمم خسته شده بودم
ولی نمیخواستم ضعف نشون بدم
بالاخره زبون باز کرد و بی حال لب زد
_ نمیشه یه روز دیگه بیایم خستم
+نه نمیشه
۵۵ لایک
- ۱۹.۹k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط