Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_259


چشم غره ای نثارش کردم

+مگه بچست؟

اروم خندید

_دارم شوخی میکنم

ریز همراهش خندیدم شماره نامجون رو گرفتم

روی بوق سوم جواب داد

_ها؟
+ها و مرض، کدوم قبرستونیی ؟

بیخیال جواب داد..

_اها
+نامجون!!!
_ها چیزه ببخش حواسم پرت بود، کجایین؟
+کنار مغازه لوازم ارایشی
_آب دستته بزار زمین سریع با لیلی بیا طبقه بالا  کنار یه کت شلوار فروشی ایستادم فقط سریع..
+ چیزی شده؟
_منتظرم

پسره‌ی عـ/ن گوشیو روم قطع کرد!
رو به لیلی گفتم

+میگه سریع بیاین بالا نمیدونم باز چه خاکی ریخته تو سرم؟

باشه ای گفت و باهم سمت طبقه بالا رفتیم
همون طور که نامجون گفته بود جلوی مغازه لباس فروشی ایستاده بود و به نقطه نامعلومی خیره شده بود
بهش نزدیک شدم

+چیه مارو کشوندی اینجا؟
_ اومدین.

بی توجه به من دست لیلی گرفتو کشید سمت خودش
کنجکاو بهش زل زدم
با دست اشاره کرد سمت مغازه لباس فروشیی که روبرومون بود

_لیلی خوب گوش کن... میبینی اون دختری که اونجاستو داره خرید میکنه اون که خیلی خوشگله اون...
+نامجون خیر سرت گفتی عاشق لیسایی الان داری دخترای دیگرو دید میزنی؟

225 لایک
دیدگاه ها (۵)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_260نامجون چشماشو چرخون...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_261با یه خدافظی کوتاه ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_258قشنگ شاخ دراورده بو...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_257+میبینم خوب بلدی هم...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_244لیلی با یه غرور خاص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط