کجا بودی که دیشب تا سحر در فکرِ گیسویتدلم خوابِ پریـشان دید ...

تو را به قهوه چه حاجت؟ که چشم‌های خوشَتدو قهوه‌خانه‌ی دنج‌ان...

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

به افتخارِ نگاهت شراب کافی نیستتمامِ مستیِ دنیا به کامِ چشما...

دیگر نه ذوقی مانده در دل نه توانی در جسممگیرم که در آنسوی در...

برایم از رنجی بنویس که تورا آهسته پیر کرد و از نفس انداختبگو...

🥀 فاطمیه 🥀به خودتان مراجعه کنید؛اگر هنوز در دلِ خود نسبت بهح...

خواستم دست به مویش ببرم خواب شود عطرِ گیسویش چنان بود که بی ...

شبیهِ آن گُنه‌کاری که می‌داند عذابش را ،ولی توبه نکردم چون گ...

به حدی دوستت‌ دارم که می‌دانم خدا روزی ،سوالش از تو این باشد...

گر لبانت "مُهر" و دامانت بُوَد "جایِ نماز"من رِکوردِ "جعفر ط...

تو را اندازه‌ی سربازِ غمگینی که از بُرجک ،شبی در اوجِ غربت س...

بی‌مزه است هر چه در این شهر می‌چِشَمجا مانده بر لبانِ تو حسِ...

تمام احساساتم به تو در این شعر خلاصه شده عزیزِ جانم : به مرگ...

چه چیزی زیباتر از عشق..هر رنجِ دوست داشتنصیقلی است بر روح......

اونجا که محمود درویش میگه:آن پاسخ‌های بی‌رحمانه را فراموش ن...

لهجه ات...بوی انار میدهدبگوازکدام پاییزآمده ای؟💫اونجا که علی...

باید مغزم را جایی، جا بگذارم!در فروشگاهی در خیابانی روی نیمک...

نازِ چشمت خوابِ شهری را پریشان کرده استچادرت لامذهبان را هم ...

مرا اگر هزار تکه و هر تکه بهگوشه‌ای بیفتد هر هزار تو رامی‌طل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط