𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟑

مینا بهت‌زده بود. هنوز داشت به اون جمله‌ی کوک فکر می‌کرد که اسمشو پرسیده بود.
نگاهش روی صفحه خشک شده بود.

مینا: «ات… تو چرا اسم منو گفتی؟! »
ات: «عه خب چی می‌شد؟ بالاخره می‌فهمید دیگه. منم که همیشه راستشو می‌گم.»
مینا: «تو چرا همیشه همه‌چی رو لو می‌دی؟!»
ات: «وااای چه حساس شدی! فقط یه اسمه بابا…»

قبل از اینکه مینا جواب بده، نوتیفیکیشن اومد. پیام از کوک:
– «می‌خواین یه گروه سه‌نفره بزنیم؟ راحت‌تره.»

مینا خشکش زد.
– «چی؟! همین الان؟»
ات سریع پرید وسط:
– «عه چرا که نه! عالیه »

و درست همون لحظه نوتیفیکیشن روی صفحه‌ی مینا نشست:

«شما به گروه مونگل ها اضافه شدید.»

مینا ماتش برد. گوشی رو گذاشت روی تخت و نفسش رو آهسته بیرون داد.
– «یه حس عجیبی دارم… انگار از همین الان دیگه هیچ چیزی مثل قبل نمی‌شه.»

حمایت نشه دیگه نمیزارم‼️
شرایط:۱۵ لایک ۵ کامنت

بچها شرایتو زود برسوندی منم مثل شما فیکو نخوندمو میخوام بخونم پسسس هرکی لایک نکنهههههههه🩴
دیدگاه ها (۷)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟒صفحه‌ی گوشی روشن شد. بالای ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟓چت گروهی هنوز تازه بود. ولی...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟐ات هیچ‌وقت اهل تعلل نبود. ا...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟏شب، لعنتی‌ترین ساعتی بود که...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟎یک‌هو…مینا added to the grou...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟗سه روز گذشت… گروه "مونگل‌ها"...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط