برای او part : 18
_ من فقط بلدم قهوه درست کنم این غذا رو از به رستوران عالی گرفتم که چندین ساله به اونجا میرم از همه چیز به کم گرفتم در نتیجه میتونی انتخاب کنی
+ ممنون
میدانست که به دلیل هیجان و عصبی بودنش نمیتواند چیزی بخورد اما احتمالا اگر مجبور بود میتوانست وانمود به خوردن کند
جیمین در گوشه ی دیگر راحتی نشست و به سمت او برگشت ویولنت
_ میدونم که این شرایط برای هر دوی ما سخته ما دو تا غریبه هستیم که به خاطر یه بچه ای که هنوز به اندازه ی یه انگور هم نشده قراره با هم ازدواج کنیم
اشاره به انگور باعث خنده اش شد و کمی از اظطرابش کاست حداقل او جوری رفتار نمیکرد که انگار همه چیز عادی و طبیعی است همچنین قدردان این بود که او میخواست مسئولیتش را بر عهده گیرد در حال حاظر خودش حتی نمیتوانست تصور کند که بتواند برای چیزی تصمیم بگیرد
جیمین ادامه داد : _ برا همین اروم پیش میریم به کم جزئیات هست که باید روش کار کنیم و بهشون هم میرسیم اما شاید اولش باید به کم صحبت کنیم و همدیگر رو بهتر بشناسیم
+ ایده ی خوبیه
برای خودش آب ریخت و به لیوان نگریست
+ اما اولش باید به چیزی بهتون بگم
ریسک کرده و به او نگاهی انداخت با خود فکر کرد که جیمین خوش قیافه است و دانستن آن خوب بود البته ربطی به شرایط حاظر نداشت اما به هر حال قرار بود به مدت دو سال با این مرد غریبه زندگی کرده و به او نگاه کند
جیمین با صبر منتظر بود تا او بتواند افکارش را سروسامان دهد ویولنت نصف نیمه بلند شد و دوباره بر روی راحتی نشست
+ قرار بود که بهتون بگم نظرم رو عوض کردم
خود را مجبور کرد که به چشمان او بنگرد
+ هیچ چیزی در این رابطه درست به نظر نمیاد ما عاشق هم نیستیم و همونطور که خودتونم گفتین ، ما حتی همدیگر رو نمیشناسیم با این که حاملگی من یه کم سخت و پیچیده است اما به نظر نمیاد که ما باید همه ی این راه رو پیش بریم من سر حرف خودم هستم ازدواج یک رابطه ی مقدس و مهمی برایه منه و من اون رو خیلی جدی میگیرم
_ فکر میکنی من این طور فکر نمیکنم ؟
+ منظورم دقیقا این نبود
نا امیدانه تلاش میکرد که به جای دیگری بنگرد اما خود را کنترل کرد
_ من هم اون رو جدی میگیرم من برای سوگند ازدواجمون ارزش قائل میشم ویولنت این برای من مثل به بازی نیست
ویولنت ارام گفت : + من فکر نکردم که این یه بازیه
فکر کرد که دارند از بحث اصلی دور میشوند او خود را برای حرفهایش اماده کرده بود
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید عزیزان
و اگر امشب ۹۰۰ تایی شدیم واستون پارت هدیه میزارم
+ ممنون
میدانست که به دلیل هیجان و عصبی بودنش نمیتواند چیزی بخورد اما احتمالا اگر مجبور بود میتوانست وانمود به خوردن کند
جیمین در گوشه ی دیگر راحتی نشست و به سمت او برگشت ویولنت
_ میدونم که این شرایط برای هر دوی ما سخته ما دو تا غریبه هستیم که به خاطر یه بچه ای که هنوز به اندازه ی یه انگور هم نشده قراره با هم ازدواج کنیم
اشاره به انگور باعث خنده اش شد و کمی از اظطرابش کاست حداقل او جوری رفتار نمیکرد که انگار همه چیز عادی و طبیعی است همچنین قدردان این بود که او میخواست مسئولیتش را بر عهده گیرد در حال حاظر خودش حتی نمیتوانست تصور کند که بتواند برای چیزی تصمیم بگیرد
جیمین ادامه داد : _ برا همین اروم پیش میریم به کم جزئیات هست که باید روش کار کنیم و بهشون هم میرسیم اما شاید اولش باید به کم صحبت کنیم و همدیگر رو بهتر بشناسیم
+ ایده ی خوبیه
برای خودش آب ریخت و به لیوان نگریست
+ اما اولش باید به چیزی بهتون بگم
ریسک کرده و به او نگاهی انداخت با خود فکر کرد که جیمین خوش قیافه است و دانستن آن خوب بود البته ربطی به شرایط حاظر نداشت اما به هر حال قرار بود به مدت دو سال با این مرد غریبه زندگی کرده و به او نگاه کند
جیمین با صبر منتظر بود تا او بتواند افکارش را سروسامان دهد ویولنت نصف نیمه بلند شد و دوباره بر روی راحتی نشست
+ قرار بود که بهتون بگم نظرم رو عوض کردم
خود را مجبور کرد که به چشمان او بنگرد
+ هیچ چیزی در این رابطه درست به نظر نمیاد ما عاشق هم نیستیم و همونطور که خودتونم گفتین ، ما حتی همدیگر رو نمیشناسیم با این که حاملگی من یه کم سخت و پیچیده است اما به نظر نمیاد که ما باید همه ی این راه رو پیش بریم من سر حرف خودم هستم ازدواج یک رابطه ی مقدس و مهمی برایه منه و من اون رو خیلی جدی میگیرم
_ فکر میکنی من این طور فکر نمیکنم ؟
+ منظورم دقیقا این نبود
نا امیدانه تلاش میکرد که به جای دیگری بنگرد اما خود را کنترل کرد
_ من هم اون رو جدی میگیرم من برای سوگند ازدواجمون ارزش قائل میشم ویولنت این برای من مثل به بازی نیست
ویولنت ارام گفت : + من فکر نکردم که این یه بازیه
فکر کرد که دارند از بحث اصلی دور میشوند او خود را برای حرفهایش اماده کرده بود
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید عزیزان
و اگر امشب ۹۰۰ تایی شدیم واستون پارت هدیه میزارم
- ۷.۷k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط