Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_46
با هیجان باشه ای گفتم
دلم برای دیدنش خودشو وحشیانه هیجان داشت
یونگی: میگم این رفیقت ازدواج که نکرده نه؟
لیلی: نبابا ازدواج چیه
یونگی: اخلاقش چی؟ خوبه؟ قیافش چی؟
با اطمینان لب زدم
+از همه لحاظ اوکیه
_خوبه
خنده ای کردمو شمارش رو گرفتم
بعد از چند بوق جواب داد.
خوشحال بودم شمارشو عوض نکرده!
صدای نازکش توی گوشم پیچید
_بفرمایین؟
بزور لب زدم
+وونا ؟
_ببخشید؟
نمیشناخت نفسمو تند بیرون فرستادم و لرزون گفتم
+منم... لیلی
چند لحظه پشت خط سکوت شدو بعد این صدای وونا بود که صداش لرزون شد.
_ل...لیلی تویی!؟
+وونا خودمم!!
هردو زدیم زیر گریه
وونا پشت سر هم سوال هاشو ردیف کرد، انگار خیلی عصبی بود.
_لعـ.نت بهت چرا هیچ خبری ازت نبود؟ میخواستی دیوونم کنی لعنتی؟ چرا دیگه سراغمو نگرفتی؟ حق نداشتم یه خبر ازت داشته باشم؟ گوشیت چرا خاموش بود؟ میدونی چی کشیدم از نگرانی؟
+ببخشیید معذرت میخام اروم باش وونا خیلی متاسفم... شمارمو عوض کرده بودن.. خیلی ذهنم مشغول بود.. متاسفم!
کمی صداشو پایین اورد، انگار فهمید وقت این حرفا نیست
صداش هنوز میلرزید، میتونستم بغض توی صداشو بشنوم.
_باشه باشه!! بعدا درباره اون قضیه صحبت میکنیم!
بگو ببینم زندگی جدیدت چطوره؟؟ اون پسره که اذیتت نمیکنه؟؟
اگه اذیتت میکنه بگو... بگو از زندگیت راضیی ترو خدا بگو دوباره عذاب نمیکشی!
95 لایک
#part_46
با هیجان باشه ای گفتم
دلم برای دیدنش خودشو وحشیانه هیجان داشت
یونگی: میگم این رفیقت ازدواج که نکرده نه؟
لیلی: نبابا ازدواج چیه
یونگی: اخلاقش چی؟ خوبه؟ قیافش چی؟
با اطمینان لب زدم
+از همه لحاظ اوکیه
_خوبه
خنده ای کردمو شمارش رو گرفتم
بعد از چند بوق جواب داد.
خوشحال بودم شمارشو عوض نکرده!
صدای نازکش توی گوشم پیچید
_بفرمایین؟
بزور لب زدم
+وونا ؟
_ببخشید؟
نمیشناخت نفسمو تند بیرون فرستادم و لرزون گفتم
+منم... لیلی
چند لحظه پشت خط سکوت شدو بعد این صدای وونا بود که صداش لرزون شد.
_ل...لیلی تویی!؟
+وونا خودمم!!
هردو زدیم زیر گریه
وونا پشت سر هم سوال هاشو ردیف کرد، انگار خیلی عصبی بود.
_لعـ.نت بهت چرا هیچ خبری ازت نبود؟ میخواستی دیوونم کنی لعنتی؟ چرا دیگه سراغمو نگرفتی؟ حق نداشتم یه خبر ازت داشته باشم؟ گوشیت چرا خاموش بود؟ میدونی چی کشیدم از نگرانی؟
+ببخشیید معذرت میخام اروم باش وونا خیلی متاسفم... شمارمو عوض کرده بودن.. خیلی ذهنم مشغول بود.. متاسفم!
کمی صداشو پایین اورد، انگار فهمید وقت این حرفا نیست
صداش هنوز میلرزید، میتونستم بغض توی صداشو بشنوم.
_باشه باشه!! بعدا درباره اون قضیه صحبت میکنیم!
بگو ببینم زندگی جدیدت چطوره؟؟ اون پسره که اذیتت نمیکنه؟؟
اگه اذیتت میکنه بگو... بگو از زندگیت راضیی ترو خدا بگو دوباره عذاب نمیکشی!
95 لایک
- ۱۵.۸k
- ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط