Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_47
دلم برای نگرانیاش سوخت... چطور تونستم این دخترو فراموش کنم؟؟ نگاهی به جونگکوک انداختم
درسته زندگی نرمالی نداشتیم
ولی نمیخواستم به هیچ وجه وونا ذهنش درگیر بشه و ناراحت شه..
+اره وونا همچی خوبه.. من قربون نگرانیات شم اخه! جونگکوک.. ینی همون شوهرم! ادم خوبیه..
رومو برگردوندمو نگاهی به عکس العمل جونگکوک نکردم.
_باورم نمیشه فکر کردم بهت سخت میگذره لیلی باورت نمیشه چی کشیدم هممون از نگرانی مردیم!
+خوبم دورت بگردم... وونا؟؟
_جانم لیلی؟؟
+الان...الان کجایی؟
_توی خونه کلافه بودم..الان بیرونم.. چطور؟
لبخندی زدم
+میتونی بیای پیشم؟ خواهش میکنم
_معلومه که میام! کجایی لیلی؟
+توی یه کافه نشستم
_برام لوکیشن بفرست.
+باشه پس قطع میکنم.
جونگکوک گوشیو از دستم گرفتو براش لوکیشن فرستاد
و بعد اروم کمـرمو نوازش کرد
_خوبی؟
اشکامو پاک کردمو لبخند کم جونی زدم
+خوبم
_خوشحالم برات خواهری!
+ممنون یونگی
(چند مین بعد)
حدود 20دقیقه گذشت و از گشنگی مرده بودیم ولی منتظر وونا بودیم..
با دیدن وونا جلوی در از جام بلند شدم و به سمتش تقریبا پرواز کردم
95 لایک
#part_47
دلم برای نگرانیاش سوخت... چطور تونستم این دخترو فراموش کنم؟؟ نگاهی به جونگکوک انداختم
درسته زندگی نرمالی نداشتیم
ولی نمیخواستم به هیچ وجه وونا ذهنش درگیر بشه و ناراحت شه..
+اره وونا همچی خوبه.. من قربون نگرانیات شم اخه! جونگکوک.. ینی همون شوهرم! ادم خوبیه..
رومو برگردوندمو نگاهی به عکس العمل جونگکوک نکردم.
_باورم نمیشه فکر کردم بهت سخت میگذره لیلی باورت نمیشه چی کشیدم هممون از نگرانی مردیم!
+خوبم دورت بگردم... وونا؟؟
_جانم لیلی؟؟
+الان...الان کجایی؟
_توی خونه کلافه بودم..الان بیرونم.. چطور؟
لبخندی زدم
+میتونی بیای پیشم؟ خواهش میکنم
_معلومه که میام! کجایی لیلی؟
+توی یه کافه نشستم
_برام لوکیشن بفرست.
+باشه پس قطع میکنم.
جونگکوک گوشیو از دستم گرفتو براش لوکیشن فرستاد
و بعد اروم کمـرمو نوازش کرد
_خوبی؟
اشکامو پاک کردمو لبخند کم جونی زدم
+خوبم
_خوشحالم برات خواهری!
+ممنون یونگی
(چند مین بعد)
حدود 20دقیقه گذشت و از گشنگی مرده بودیم ولی منتظر وونا بودیم..
با دیدن وونا جلوی در از جام بلند شدم و به سمتش تقریبا پرواز کردم
95 لایک
- ۲۰.۶k
- ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط