وقتی ماه کامل میشه پارت ۲۵
سیسی ها زیاد حمایت نمیکنید لطفا لایک کنید و اگه دیدم حمایت ها کمه مجبور میشم کل رمان رو از پیجم پاک کنم (پارت قبلی اسمات اگه می خایین بخونین تو کامنت بگین براتون می فرستم)
فلش بک »صبح
دل دردم آروم شده بود ولی خبری از جیمین نبود .بهترررر نباشه راحتم که آنا اومد توی اتاق
آنا:زن داداش حالا خوبه؟
اره.مگه چیشده
آنا:دیشب صدای جیغ هات کل عمارت و گرفته بود حتما بد جوری زدتت بمیرم برات
نمی دونستم چی بهش بگم
اره
آنا:زخم هات و ببینم
نمی خاددددد.
آنا:زن داداش چته اول صبحی سگ شدی
(خنده فیک)برو بیرون لباس بپوشم میام
آنا:باشه
آنا رفت بیرون و من یک یک تیشرت و با شلوارک پوشیدم .دیشب با کفش پاشنه بلند پام زخم شده بود برای همین یک جوراب سفید هم پوشیدم و با دمپایی روی فرشی و موهای باز رفتم پایین .ایششششش جیمین داشت صبحونه می خورد
بدون توجه بهش رفتم و آخر میز پیش آنا نشستم با اخم داشت بهم نگاه می کرد تو صورتش زل زدم که با چشم هاش بهم گفت بیام و کنار خودش بشینم بهش توجه ای نکردم که بهم پیام داد
(مثل یک بچه خوب بیا و کنارم بشین تا مثل دیشب نشده )ترسیدم و بلند شدم و رفتم کنارش نشستم که دستشو گذاشت روی پاهام و می مالید
آروم گفتم (دستتو بردار )
و همچنین منو به چپش حساب کرد
زودتر از همه بلند شدم و رفتم توی اتاق که جیمین هم پشتم اومد توی اتاق
-امروز مهمون داریم
کی؟
-پسر عمو هام
آها
-ببینم داری باهاشون بگو بخند میکنی دوباره مثل دیشب ولی سخت تر از دیشب
با....شه .ولی
چرا بین اینهمه دختر منو انتخاب کردی
-چون تو دختر منی
......
-آفرین گاهی وقتا همینجوری سکوت کن
فلش بک »صبح
دل دردم آروم شده بود ولی خبری از جیمین نبود .بهترررر نباشه راحتم که آنا اومد توی اتاق
آنا:زن داداش حالا خوبه؟
اره.مگه چیشده
آنا:دیشب صدای جیغ هات کل عمارت و گرفته بود حتما بد جوری زدتت بمیرم برات
نمی دونستم چی بهش بگم
اره
آنا:زخم هات و ببینم
نمی خاددددد.
آنا:زن داداش چته اول صبحی سگ شدی
(خنده فیک)برو بیرون لباس بپوشم میام
آنا:باشه
آنا رفت بیرون و من یک یک تیشرت و با شلوارک پوشیدم .دیشب با کفش پاشنه بلند پام زخم شده بود برای همین یک جوراب سفید هم پوشیدم و با دمپایی روی فرشی و موهای باز رفتم پایین .ایششششش جیمین داشت صبحونه می خورد
بدون توجه بهش رفتم و آخر میز پیش آنا نشستم با اخم داشت بهم نگاه می کرد تو صورتش زل زدم که با چشم هاش بهم گفت بیام و کنار خودش بشینم بهش توجه ای نکردم که بهم پیام داد
(مثل یک بچه خوب بیا و کنارم بشین تا مثل دیشب نشده )ترسیدم و بلند شدم و رفتم کنارش نشستم که دستشو گذاشت روی پاهام و می مالید
آروم گفتم (دستتو بردار )
و همچنین منو به چپش حساب کرد
زودتر از همه بلند شدم و رفتم توی اتاق که جیمین هم پشتم اومد توی اتاق
-امروز مهمون داریم
کی؟
-پسر عمو هام
آها
-ببینم داری باهاشون بگو بخند میکنی دوباره مثل دیشب ولی سخت تر از دیشب
با....شه .ولی
چرا بین اینهمه دختر منو انتخاب کردی
-چون تو دختر منی
......
-آفرین گاهی وقتا همینجوری سکوت کن
- ۱۳.۳k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط