وقتی ماه کامل میشه پارت ۲۷

-اره پسرعموم
+حاجی پشمام
-چرا باهم ریختین رو هم
+بابا نرختیم فقط رفیق بودیم
-ببین منو فردا آریان میاد
که گوشیم زنگ خورد (aryan)
گوشیو از دستم برداشت
-الو آریانننن
آریان:داداش تو چرا ....گوشی ا/ت دستهه
-گوشی زنمه دوست دارم دست می گیرم باید از تو اجازه بگیرم؟
آریان:چیییی....زنت!
-بله زنم
واییییی الان آریال چه فکری در موردم می‌کنه
آریان:نمی دونستم ا/ت زن تو شده
-حالا بدون و فردا می خایی بیایی دیگه
آریان:اره
-ببینم کوچیک ترین حرفی یا لمسی با ا/ت داشتی آریان جرت میدم
آریان:باشه داداش حالا چرا اینقدر غیرتی
-چون یکی از اموالم به حساب میاد و ماله منه و قطع کرد
ای خدا الان آریان فکر می‌کنه منم مثل اون جنده هایی هستم که به خاطر پول پسر عموش و اغوا کردم (توی مغزش گریهههه)
-خوشگلم بریم بخوابیم
اصلا یادم رفته بود چند دقیقه پیش منو زده بود و منم شاد و شنگول رفتم بالا(کل راه رو داشت زجه میزد)
فلش بک »فردا
آنا:ا/ت بلند شوووو
+هومممم بزار بخوابم آنا
آنا:اگه بلند نشی میگم راکس (بادیگارد بزرگ و ترسناک )بیا بیدارت کنه
+بیدارمممم
آنا:کم کم مهمونامون میرسن
یهو یاد آریان افتادم ای خداااا این چه شانسی من دارم آخه
بلند شدم رفتم حموم و یک لباس بلند ساده ساتن پوشیدم و رفتم پایین که همه دم در وایاساده بودن ای توف این شانس آریان داشت با جیمین حرف میزد وقتی منو دید برام دست تکون که لبخند زدم و براش دست تکون دادم که با قیافه اعصبی جیمین مواجه شدم که لبخند محو شد و دستمو آوردم پایین که یک دختره بود و خوشگل هم بود ولی لباسش خیلی باز بود .رفت سمت جیمین و بغلش کرد و علاوه بر این جیمین هم باهاش می خندید و بغلش کرد دروغ نگم مثل سگ حسودی کردم بعدش دختره اومد سمت مامان جیمین و یک جوری خودش لوس می کرد ولی آنا هم مثل من بهش محل نمی داد و دختره دوباره رفت سمت جیمین منم رفتم بالا توی اتاقم توی بالکن وایاساده بودم که در اتاق به صدا اومد و جیمین بود
-چرا واسه آریان لبخندمی زنی به شوهرت که می رسه اخم می کنی.با پوز خند برگشتم سمتش
+چرا داشتی با اون دختره میخندیدی
که خنده ی کیوتی کرد
-حسودی نکن کوچولو
+چیییی.حسوددد .عمراننن
-اره آره.معلومه