رمان{ برادر ناتنی } پارت ۹

× هیمن که به پله آخر رسیدم زنگ عمارت به صدا در‌ اومد
مامان ات: ات بدو بیا کنارم وایسا
× چشم مامان
× کنار مامانم ایستادم تا از مهمان ها اسقبال کنم که متوجه تهیونگ و جونکوک شدم که کنارم اوناهم وایستادن زیر چشمی نگاهی بهشون انداختم و سریع نگاهم رو به در دادم که مهمان ها وارد شدن یک پسر جون که همسن تهیونگ و جونکوک میخورد دستش رو به سمتم دراز کرد که با یک لبخند جوابشو دادم
× سلام من ات هستم
جیمین : سلام خوشبختم چقدرشما زیبا هستید
× ممنون
× خیلی نگاه بدی پسره بهم می‌کرد که متوجه اعصبانیت ته و کوک شدم ولی برام مهم نبود که اون خانم و آقا بلخره بعد از کلی خوشامت گویی همه روی مبل نشستن که آقای چانگ شروع به حرف زدن کرد
¥‌خوب معرفی میکنم شریکم آقای پارک و همسرشون به همراه پسرشون پارک جیمین
×_= خوشبختیم
× اسم اون پسره جیمین بود خیلی پسر خوشکلی و با نمکی بود از پوست سفیدش تا موهای طلایش خیلی جذاب بود در حال نگاه کردن بهش بودم که مامان شروع به حرف زدن کرد
÷ خوب بچه ها برای آشنایی بیشتر باهم برید بیرون
× باشه
× بریم
× با پسرا به سمت حیاط عمارت رفتیم و چون حیاط عمارت کلی جا داشت تصمیم گرفتیم بریم روی تاب ها رو یکی از تاب ها نشستم که متوجه شدم فردی کنارم نشسته سرمو بر گردوندم که با جیمین مواجه شدم که با اون لبخند نازش داشت نگام میکرد
_ اهم اهم( صرفه الکی) خوب جیمین چرا اونجا نشستی بیا پیش ما
( علامت جیمین *)
* خود ات ناراحت نیست تو چرا ناراحتی
= ات نمیخواد تو ...
× بچه ها بس کنید من مشکلی ندارم
_ همین که من میگم ات ...
× ساکت باش ته تو هیچ کاره منی پس سکوت کن
_ خودت خواستی ات
× بلخره بعد از کلی حرف زدن تصمیم گرفتیم بازی کنیم
× بیاید بازی
* چی
× خوب بریم جرعت و حقیقت
= خوبه ،تهیونگ هستی‌
_ نه( سرد، ، چون از دستت ات اعصبانیه)
× نه چرا تهیونگ خواهش میکنم
_ گفتم نه
×( ات میره رو پاک تهیونگ میشینه ) خرس عسلی خواهش میکنم
_ ات برو پایین
× نمیخوام بیا بازی میرم پایین
_ لعنتی اهه برو پایین
× چته ته
_ برو اههه ( سرش رو میبره عقب) برو پایین
× میای
_ اره ههه میام
× مرسی( لپ تهیونگ رو میبوسه)
× خوب اینم بطری بیاید بازی اول من.....

ادامه دارد🌌



حمایت یادتون نره خیلی کم لایک میکنید حواسم هست تا پارت بعد تنکیو بای بای 💘

شرط ها:
۳۷ لایک
۲۱ کامنت
۵ بازنشر
۲ فالو
دیدگاه ها (۷۳)

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۰

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۱

رمان { برادر ناتنی } ۸

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۷

دوهی : خوب بیاین یک جایی جشن بگریم ات : اره فکر خوبه پس شب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط