رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۱
× همینکه نزدیکم ش سریع حلش دادم به عقب
× داشتی چه غلطی میکردی
= میخواست...
× حرف نزن حالم ازت بهم میخوره تو تنها نه تهیونگ هم چرا میخواستی منو بوس کنی وقتی دوست دختر داری ها( داد)
_ ات تمومش کن( عربده)
× حالم ازتون بهم میخورهههه
× با گریه به سمت در عمارت رفتم دوست نداشتم با هیچ کدومشون حرف بزنم خواستم در عمارت رو باز کنم ولی چون گریه کرده بودم احتمالا همه سوال پیچم میکردن پس سریع با دستم اشکامو پاک کردم و وارد سالن شدم همه داشتند میخندیدند که با دیدن من ساکت شدن
× مامان من میرم تو اتاقم
÷ باشه دخترم ولی فردا قراره بری دانشگاه
× باشه مامان
× شب بخیر
× بدون توجه به حرفاشون سریع از پله ها رفتم بالا در اتاقم رو باز کردم و خودمو رو تخت پرت کردم و شروع کردم با صدای آروم به گریه کردن.
چرا انقدر بدبختم چرا نمیتونم مثل بقیه باشم خداا چرا میخواست منو بوس کننه معلومه هوس بازه اون عاشق نیست هوس بازه و گر نه دوست دختر داره
× کم کم چشمامو بستم و سیاهی....
ویو صبح :
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم قرار بود برم دانشگاه پس کارای لازم رو انجام دادم و لباس فرمم رو پوشیدم برای روز اول دانشگاه لازم بود یکم به خودمم برسم پس یک آرایش خیلی کمی انجام دادم کولهپشتیم رو برداشتم و از اتاقم زدم بیرون که تهیونگ جلو چشمام سبز شد
_ صبح بخیر...
× بدون جواب داد بهش از پله ها رفتم پایین که مامانم با صبح بخیر اومد استقبالم
،÷ صبح بخیر دختر گلم
× صبح بخیر مامان
÷ صبحونت رو بخور
× چشم
× شروع کردم به خوردن نگاهی به تایم کردم که خیلی دیرم شده بود سریع کولم رو برداشتم و از در عمارت رفتم بیرون که تهیونگ با ماشین اومد جلو
_ سوار شو
× ......
_ کسی قرار نیست برسونتت سوار نشی من میرم دیرت میشه
× ایششش باشه
× سوار ماشین شدم که با سرعت بالایی داشت میرفت وحشت کرده بودم سرعتش غیر مجاز بود که بدون اراده دستم رو گذاشتم رو دستش
× تهیونگ..
_ جونم
× آروم خواهش میکنم
_ ... بزار فکر کنم نه
× چرا
_ باید در عضایه آروم رفتن من یک چیزی رو به من بدی
× هرچی باشه قبوله آروم برو
× وقتی گفتم قبوله سرعت رو آروم کرد نفسی راحتی کشیدم که به دانشگاه رسیده بودیم
× خوب ممن...
_ چیزی که قرار بود بهم بدی
× خوب چیز فعلا ...(فرار میکنه )
_ دختره کیوت
،
ادامه دارد.....🌌
حمایت يادتون نره تنکیو بای بای
شرط ها ۴۱ لایک
۲۳ کامنت
۷ بازنشر
۴ فالو
× داشتی چه غلطی میکردی
= میخواست...
× حرف نزن حالم ازت بهم میخوره تو تنها نه تهیونگ هم چرا میخواستی منو بوس کنی وقتی دوست دختر داری ها( داد)
_ ات تمومش کن( عربده)
× حالم ازتون بهم میخورهههه
× با گریه به سمت در عمارت رفتم دوست نداشتم با هیچ کدومشون حرف بزنم خواستم در عمارت رو باز کنم ولی چون گریه کرده بودم احتمالا همه سوال پیچم میکردن پس سریع با دستم اشکامو پاک کردم و وارد سالن شدم همه داشتند میخندیدند که با دیدن من ساکت شدن
× مامان من میرم تو اتاقم
÷ باشه دخترم ولی فردا قراره بری دانشگاه
× باشه مامان
× شب بخیر
× بدون توجه به حرفاشون سریع از پله ها رفتم بالا در اتاقم رو باز کردم و خودمو رو تخت پرت کردم و شروع کردم با صدای آروم به گریه کردن.
چرا انقدر بدبختم چرا نمیتونم مثل بقیه باشم خداا چرا میخواست منو بوس کننه معلومه هوس بازه اون عاشق نیست هوس بازه و گر نه دوست دختر داره
× کم کم چشمامو بستم و سیاهی....
ویو صبح :
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم قرار بود برم دانشگاه پس کارای لازم رو انجام دادم و لباس فرمم رو پوشیدم برای روز اول دانشگاه لازم بود یکم به خودمم برسم پس یک آرایش خیلی کمی انجام دادم کولهپشتیم رو برداشتم و از اتاقم زدم بیرون که تهیونگ جلو چشمام سبز شد
_ صبح بخیر...
× بدون جواب داد بهش از پله ها رفتم پایین که مامانم با صبح بخیر اومد استقبالم
،÷ صبح بخیر دختر گلم
× صبح بخیر مامان
÷ صبحونت رو بخور
× چشم
× شروع کردم به خوردن نگاهی به تایم کردم که خیلی دیرم شده بود سریع کولم رو برداشتم و از در عمارت رفتم بیرون که تهیونگ با ماشین اومد جلو
_ سوار شو
× ......
_ کسی قرار نیست برسونتت سوار نشی من میرم دیرت میشه
× ایششش باشه
× سوار ماشین شدم که با سرعت بالایی داشت میرفت وحشت کرده بودم سرعتش غیر مجاز بود که بدون اراده دستم رو گذاشتم رو دستش
× تهیونگ..
_ جونم
× آروم خواهش میکنم
_ ... بزار فکر کنم نه
× چرا
_ باید در عضایه آروم رفتن من یک چیزی رو به من بدی
× هرچی باشه قبوله آروم برو
× وقتی گفتم قبوله سرعت رو آروم کرد نفسی راحتی کشیدم که به دانشگاه رسیده بودیم
× خوب ممن...
_ چیزی که قرار بود بهم بدی
× خوب چیز فعلا ...(فرار میکنه )
_ دختره کیوت
،
ادامه دارد.....🌌
حمایت يادتون نره تنکیو بای بای
شرط ها ۴۱ لایک
۲۳ کامنت
۷ بازنشر
۴ فالو
- ۲۸.۴k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط