نام فیک:عشق مخفی
Part:16
ویو ات*
بعد از قطع کردن تلفن مادرم بهم گفت برم اماده شم برم خونه ی جیمین. چون جیمین کاراش زیاده و وقت نمیکنه بیاد اینجا من برم اونجا*
اولش دودل شدم ولی رفتم و حاضر شدم*
تمام وسایلم رو جمع کردم *
از ی طرف میترسیدم از ی طرف خوشحال بودم*
توی اتاقم بودم روی تخت دراز کشیده بودم*
صدای زنگ در اومد فهمیدم جیمینه*
قلبم تند میزد*
اگر برم اونجا دوباره همون بلای سه سال پیش بیاد سرم چی؟ *
اگر برم اونجا و دیگه نتونم برگردم چی؟ *
اگر برم اونجا و جیمین توی این دوماه عوض شده باشه چی؟ اگر...اگر...*
توی این فکرا بودم یکی در اتاقمو زد*
ات. بیا داخل*بلند
نشستم روی تخت*
خدمتکار بود*
خ. خانم اقای پارک اومدن منتظرتون هستن
ات. وسایل رو ببر پایین من ی چند دقه دیگه میام
خ. چشم
وسایل رو برد پایین*
از دم پنجره ی اتاقم توی حیاط رو نگاه کردم*
به ماشینش تکیه داده بود و دست به سینه وایستاده بود. داشتم نگاش میکردم که یدفعه به بالا نگا کرد*
سریع اومدم اینور *
از اتاقم رفتم بیرون و رفتم سمت پله ها*
تمام اتفاقات سه سال پیش از جلوی چشام رد میشدن*
به یکی مونده به اخرین پله که رسیدم چشام سیاهی رفت که یکی منو گرفت*
چشامو باز کردم دیدم جیمینه*
جی. چطوری کوچولو؟ *خنده
صاف وایستادم*
ات. من کوچولو نیستم*جدی
جی. اره دیدم. اگر نگرفته بودمت الان افتاده بودی*خنده
لایک: ۲۳
کامنت: ۳۰
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
Part:16
ویو ات*
بعد از قطع کردن تلفن مادرم بهم گفت برم اماده شم برم خونه ی جیمین. چون جیمین کاراش زیاده و وقت نمیکنه بیاد اینجا من برم اونجا*
اولش دودل شدم ولی رفتم و حاضر شدم*
تمام وسایلم رو جمع کردم *
از ی طرف میترسیدم از ی طرف خوشحال بودم*
توی اتاقم بودم روی تخت دراز کشیده بودم*
صدای زنگ در اومد فهمیدم جیمینه*
قلبم تند میزد*
اگر برم اونجا دوباره همون بلای سه سال پیش بیاد سرم چی؟ *
اگر برم اونجا و دیگه نتونم برگردم چی؟ *
اگر برم اونجا و جیمین توی این دوماه عوض شده باشه چی؟ اگر...اگر...*
توی این فکرا بودم یکی در اتاقمو زد*
ات. بیا داخل*بلند
نشستم روی تخت*
خدمتکار بود*
خ. خانم اقای پارک اومدن منتظرتون هستن
ات. وسایل رو ببر پایین من ی چند دقه دیگه میام
خ. چشم
وسایل رو برد پایین*
از دم پنجره ی اتاقم توی حیاط رو نگاه کردم*
به ماشینش تکیه داده بود و دست به سینه وایستاده بود. داشتم نگاش میکردم که یدفعه به بالا نگا کرد*
سریع اومدم اینور *
از اتاقم رفتم بیرون و رفتم سمت پله ها*
تمام اتفاقات سه سال پیش از جلوی چشام رد میشدن*
به یکی مونده به اخرین پله که رسیدم چشام سیاهی رفت که یکی منو گرفت*
چشامو باز کردم دیدم جیمینه*
جی. چطوری کوچولو؟ *خنده
صاف وایستادم*
ات. من کوچولو نیستم*جدی
جی. اره دیدم. اگر نگرفته بودمت الان افتاده بودی*خنده
لایک: ۲۳
کامنت: ۳۰
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۹.۰k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط