نام فکی:عشق مخفی
Part: 18

ویو ات*
از ماشین پیاده شدم*
ی بادیگارد اومدو وسایل رو برداشتم و جلوتر از ما رفت داخل*
پشت جیمین وارد خونش شدم*
خونش خیلی بزرگ بود*
جیمین اصلا شغلش چیه؟ *
خ. خوش اومدید خانم*ادای احترام کرد*
ات. ممنون*اروم
جی. اتاقش رو اماده کردید؟*جدی
وایی خداروشکر اتاقمون جداست*
خ. بله قربان
جی. بیا برمی اتاقت رو نشونت بدم*لبخند
ات. اوکی
پشت سرش رفتم از پله ها بالا*
جی. این اتاق منه*اشاره کرد به اتاق روبه رو*
جی. ته راه رو اتاق توعه*لبخند
ات. ممنونم
جی. وسایلت رو بادیگارد گذاشته توی اتاقت
ات. ممنون*اروم
جی. برو توی اتاقت برای شام بیا پایین. منم میرم به کارام برسم شاید دیر بیام تو شامت رو بخور
ات. اوکی...
رفتم توی اتاقم*
باید ازش بپرسم که کارش چیه که این همه بادیگارد داره...؟کارش چیه که شب دیر میاد...؟*
بمنچه اخه؟*
انگار من زنشم یا دوست دخترشم *
ولی خب خواهرشو باید بدونم چرا شبا دیر میاد؟ *
دو ساعت خوابیدم که خدمتکار بیدارم کرد*
چشامو باز کردم و نگاش کردم*
خ. خانم شام حاضره بیارم بالا بخورین یا میاین پایین؟
ات. میان پایین
خ. باشه
از اتاق رفت بیرون*
پاشدم رفتم دستشویی و دست و صورتمو شستمو رفتم پایین که دیدم ی دختره نشسته روی صندلی و داره شام میخوره*



لایک:۲۷
کامنت:۳۳

☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۴۴)

نام فیک:عشق مخفیPart: 19ویو ات*اون دختره کیه؟ *دوست دخترشه؟*...

نام فیک:عشق مخفیPart: 20ویو جیمین*ساعت ۱ شب بود رسیدم خونه. ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 17ویو جیمین*ات. پسره ی پرو*رفتم اونور*...

نام فیک:عشق مخفیPart:16ویو ات*بعد از قطع کردن تلفن مادرم بهم...

نام فیک: عشق مخفیPart: 46ویو ات*شب شد و مهمونا اومدن*رنگ رو ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 33ویو ات*به ی خدمتکار گفتم ی پتو بیار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط