چند شاتی

" دخترِ من "
part 16
▪️از دید داسام▪️
وقتی گفت رفتن جفتمون، یه لحظه دستپاچه شدم
چرا گفت جفتمون؟ ینی از رفتن من خبر داره؟
واکنشمو که دید، لبخند آرومی زد: کی میخواستی بهم بگی؟
سعی کردم یه توضیح منطقی بدم: میخواستم وقتی قطعی میشه بهت بگم
غذاشو ول کرد و دست به سینه نشست: کمتر از یک ماه دیگه مشخص میشه
تایید کردم: میدونم؛ ولی خب ما این مدت در ارتباط نبودیم، من فک میکردم جدا شدیم و دلیلی نداشتم که...
پرید وسط حرفم: اوکی... میفهمم؛ ولی چرا قبل از اینکه رفتن خودتو بگی، از رفتن من پرسیدی؟
لبامو آویزون کردم: نمیدونم؛ ولی بعدش میگفتم حتما
خنده تو گلویی کرد و لپمو محکم کشید: بچه زرنگ
خودمو به موش‌مردگی زدم: آی آی آی
خندید و لپمو ول کرد: خب! پس واقعا داری میری ایتالیا و میخوای اونجا ادامه تحصیل بدی
اوهوم آرومی گفتم: هنوز مشخص نشده که بورسیه میگیرم یا نه ولی به احتمال 90 درصد آره؛ رفتنی‌ام
مهربون نگام کرد: میگیری! نگران نباش
کنجکاو شدم: تو از کجا میدونی؟ اصن تو از کجا فهمیدی؟
غر زد: از روز اول هی ازت پرسیدم چرا همیشه خوابت میاد و تو جواب ندادی. مجبور شدم خودم پیگیر شم
چشمام گرد شد: دقیقا چطوری پیگیر شدی؟
ابروهاشو چند بار پشت سر هم انداخت بالا: این حجم از جدی گرفتن دانشگاه و درس خوندن نرمال نبود دلبرک؛ از رییس دانشگاه آمارتو گرفتم که گفت برای بورسیه درخواست دادی
اخم کردم: رییس دانشگاه چرا آمار منو به تو داده
بیخیال شونه‌هاشو انداخت بالا و یه گاز گنده از پیتزاش زد: دوست بابامه
چشمامو باریک کردم: من الان میتونم ازش شکایت کنما
خندید: بیخیال جدی نگیر! آمارتو به آدم اشتباهی نداده که
غر زدم: به هر حال
ادامه دارد..
دیدگاه ها (۱)

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

پآرت18. دلبرک شیرین آستآد

پآرت20. دلبرک شیرین آستآد

پآرت12. دلبرک شیرین آستآد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط